توسعه توانمندی های فردی

سفری برای شفای درون (+توصیه های کاربردی)

شاید روزی چشم باز کنیم و ببینیم کسانی که فکر می کردیم همیشه پیش مان می مانند و از ما حمایت می کنند، دیگر نیستند. اکنون فقط ما هستیم و جهان ِپیش رو ! چگونه می شود ورای دلبستگی ها، بدون عزیزانی که رفته اند، ادامه داد، شاد زندگی کرد و آسیب ندید؟

سواد زندگی؛ توسعه توانمندی‌های فردی؛ مریم طرزی -زندگی در واقعیت نه یک فیلم عاشقانه شاد است با پایانی خوش، که تمام دنیا درباره آن صحبت کنند، و نه آن کتابی که در پایان همه چیز به خوبی و خوشی می گذرد و روابط برای همیشه ماندگارند: عشق ابدی، دوستی های جدایی ناپذیر، خانواده ای تا آخر متحد و خوشبخت و … 

در زندگی واقعی، عشق، با تمام حضورش، همیشه کافی نیست، و خداحافظی اغلب بخشی از طرح کلی زندگی است. 

بخش دشوار خداحافظی کردن  زمانی است که دیگر جایی برای بازگشت احتمالی وجود ندارد. تنها چیزی که باقی می ماند شکاف های خالی بین دو یا چند نفر است.  به عبارت دیگر، گاهی خداحافظی به صورت حقیقت کلی یک زندگی رخ می نماید؛ یعنی  مساله پیچیده در مورد خداحافظی،  خود ِعمل «خداحافظ» نیست، بلکه یادگیری این است که اکنون چگونه بدون کس یا کسانی که رفته اند، ادامه دهیم، زندگی کنیم و آسیب نبینیم. 

این جاست که چالش اصلی خداحافظی مطرح می شود، زیرا اکنون مساله  رها کردن چیزی یا شخصی مهم و سازگاری با واقعیت جدید ِ  بودن، بدون ِ آنها است. اکنون این ما هستیم که در مقابل جهان هستی ایستاده ایم، هول برمان می دارد و با کوهی از دلبستگی، خاطرات، تعهد به وفاداری احساس می کنیم که دیگر قادر به ادامه راه نیستیم؛ اما حقیقت این است که زندگی ادامه دارد و ما زنده هستیم.

رها کنیم و بگذاریم بروند

بارها به ما گفته اند که زندگی مانند یک ترن هوایی است و باید که خود را با پستی و بلندی هایی که به همراه دارد، سازگار کنیم. از سوی دیگر، اغلب بر این باوریم که یک زندگی شاد، زندگی ای است که در آن همه چیز برای همیشه ادامه دارد. یاد گرفته ایم طوری زندگی کنیم که انگار همیشه، همه چیز، همین طور می ماند.

بدیهی است که با وجود این تضادها، آسیب ببینیم. وقتی متوجه می‌شویم که هیچ چیزی برای همیشه ماندگار نیست؛ شادی می گذرد، غم نیز رنگ می بازد، کسانی می آیند، برخی می روند. ممکن است دیر یا زود ببازیم . اما ما هنوز زنده ایم و مادام که زندگی ادامه دارد، چاره ای نداریم جز اینکه  برخیزیم و ادامه دهیم.

“زندگی اغلب یادمان می دهد چیزهایی را رها کنیم که زمانی نجات مان داده اند، رها کردن چیزهایی که شدیداً به آنها چسبیده ایم، با این باور که داشتن شان تنها راه نجات مان از سقوط است”.
-خورخه بوکای-

کسانی وارد زندگی ما می شوند، و بعد می روند؛ درست مثل خود ما که زمانی می آییم و زمانی می رویم. تنها چیزی که از دیگران یا ما به جا می ماند، چیزهایی است که از یکدیگر آموخته ایم، خوبی ها و شاید بدی هایی که به یادگار گذاشته ایم. افکار و اندیشه هایمان!

اکنون زندگی در غیاب عزیزانی که زمانی حضور داشتند،  کماکان ادامه دارد؛ با تمام بالا و پستی هایش، با همه  تلخ و شیرین اش. اگر بپذیریم  می توانیم ادامه دهیم؛ و این همان هنر یادگیری وادع، یادگیری خداحافظی است. اگر بخواهیم وفادار باشیم  باید که  با آن بخش های خوبی که عزیزان مان از خود به جا گذاشته اند، ادامه دهیم. با آن تأثیری که بر ما گذاشته اند؛ با آنچه از ما در جایگاه خودمان باقی مانده است. در جایگاه انسانی که اکنون از موهبت زنده بودن برخوردار است و حق زندگی و خوشبخی و شادی دارد.

 

هنر

جوهر هنر خداحافظی: راهنمای رهایی از دلبستگی ها، آماده شدن برای شادی

خداحافظی یکی از سخت ترین لحظاتی است که تا به حال پشت سر گذاشته ایم،  پدیده ای که می تواند ما را از خودمان بیگانه می کند و سبب سردرگمی مان شود. 

خداحافظی به معنای آزاد کردن چیزی است که نمی‌خواهیم آن را آزاد کنیم و می‌خواهیم تا همیشه داشته باشیم اش.

هنر خداحافظی به این معنی گفتن چیزی است که تاکنون عاجز از گفتن اش بوده ایم، چیزی که قبلاً نگفته ایم، انجام کاری که نتوانسته ایم با دیگران انجام دهیم، در آغوش گرفتن چیزهایی که در آغوش نگرفته ایم، و با در نظر گرفتن همه چیز، هنر خداحافظی یعنی تجربه هر چیزی که نتوانستیم تجربه کنیم و اغلب از دست داده ایم اش.

به رغم ِ هر آنچه از دست می دهیم و هر آنکه ترک مان می کند، قدرت، فداکاری و شجاعت هنوز در درون ما  همواره باقی اند، حتی اگر باورش نکنیم. همه ما می‌توانیم به آینده، هر چقدر که هم که ممکن است تیره و تارباشد، چشم بدوزیم و شهامت مقابله با سوگواری را داشته باشیم، زیرا این تنها راهی است که زندگی به ما می‌فهماند، آماده شادی دوباره هستیم.

قدرت خداحافظی: استقبال از تغییر و رشد  

گاهی حتی برای خداحافظی کردن وقتی نمی ماند؛ تا به خودمان بیاییم کسی که خیلی دوستش داشته ایم پَر می کشد. هیچ کس بیشتر از کسی که به خودش دروغ می گوید و بر این باور است که لحظه خداحافظی اصلا اتفاق نمی افتد، آسیب پذیر نیست.

وقتی از نظر عاطفی روی موقعیت یا رابطه ای سرمایه گذاری می کنیم، ممکن است بیشتر مستعد پذیرش دروغ ها یا انکار واقعیت باشیم، بیشتر برآنیم تا خود را بفریبیم تا اینکه با واقعیت روبه رو شویم.

خورخه بوکای، روان درمانگر و نویسنده آرژانتینی که به دلیل پژوهش ها و آثار بسیارش در زمینه خودیاری و رشد شخصی در جهان شناخته شده است، اغلب پیچیدگی های احساسات و روابط انسانی را بررسی می کند و بر اهمیت خودآگاهی و رویارویی با حقایق دشوار تأکید می کند.

از منظر او وابستگی‌ها یا تمایلات عاطفی ما می‌توانند قضاوت ما را تحت الشعاع قرار دهند و ما را به نادیده گرفتن حقیقت سوق دهند و در نتیجه در برابر فریب یا خودفریبی آسیب‌پذیرترمان کنند.

هنر

هنرِ خداحافظی: سفری برای شفای درون

آزمودن خداحافظی، یعنی اینکه بعد از گفتن “خداحافظ”، در غیاب کسانی که رفته اند، بتوانیم شاد زندگی کنیم. و این زمانی اتفاق می افتد که روند شفای درون را به تدریج طی کنیم. پذیرفتن آنچه هستیم و از این به بعد خواهیم بود.

یادگیری وداع یا عمل خداحافظی زمانی اتفاق می افتد که در غیاب کسی که دیگر نیست به گذشته نگاه می کنیم و خود را به لطف او بزرگتر می بینیم. ما رشد کرده‌ایم چون همه چیزهایی که گذراندیم تا لحظه خداحافظی خوب پیش رفته اند.
 
ما رشد کرده ایم زیرا آنها ما را شکستند و ما توانستیم خود را دوباره جمع کنیم. ما رشد کرده‌ایم زیرا متوجه شده‌ایم که زندگی تنها زمانی معنا پیدا می‌کند که بخواهیم آن را زندگی کنیم.

“این دروغ است که ما باید هر چیزی را که دوست داشته ایم و برایمان ارزش قائل بوده ایم روی دوش خود حمل کنیم. این دروغ است که ما باید با همه چیزهای قبلی، با هر چیزی که دیگر وجود ندارد، به جلو برویم”.   
-خورخه بوکای– 

 ایده رهایی از وابستگی های گذشته و رشد در مسیر توانایی ها و قابلیت های انسانی فراخوانی به پذیرش تغییر، پذیرش از دست دادن و اجازه دادن به خودِ آزادی برای تکامل بدون تحت فشار قرار گرفتن توسط وابستگی‌های گذشته است.

کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا