در باب عشق و آنچه که عشق نیست (تفاوت عشق با خوشآمدن و نیاز از منظر علم)
سواد زندگی؛ سواد عاطفی- اگر از شما
بخواهند "عشق" را تعریف کنید شاید نهایتا با خواندن بیتی از سعدی، حافظ یا مولوی سعی کنید
منظور خود را برسانید. اما واقعیت آن است که اغلب برای ما دشوار است که بخواهیم
عشق را تعریف کنیم. شاید به دلیل کاربردهایی فراوانی است که عشق در زمینه های
متنوع زندگی اجتماعی ما دارد. بنابراین بهتر است برای تشخیص این که عشق چیست،
ببینیم عشق چه چیزی نیست.
همه ما با موقعیت های خاصی در زندگی خود
مواجه می شویم، که باید از خود بپرسیم آیا
واقعاً می دانیم عشق را چگونه از نیاز (جنسی / شهوت) تشخیص دهیم؟ این حسی که در من
غلیان دارد آیا عشق است یا تنها نیازی فیزیولوژیک؟
پس بیائبد ار خود بپرسید: آیا واقعا
می دانید عشق چیست و چرا با نیاز متفاوت است؟
صحبت از "عشق" در هر یک از تعریف
های آن، به دلیل استفاده بیش از حد از این کلمه در زمینه هایی که در واقعیت بسیار
متفاوتاند، پیچیده است.
عشق چه نیست؟
از آنجایی که عشق به روشنی، بیشتر از یک واژه است، ممکن است ایده خوبی باشد که به جای جستجوی یک تعریف ممکن برای عشق، دریابیم که "عشق چه نیست؟":
تعریف پذیر (اگر بتوانید عشق را تعریف کنید، پس عشق نیست).
مالکیت پذیر (شما مالک عشق نیستید و چیزی را که بتوان تصاحب کرد و در صندوقی گذاشت و درآن را قفل کرد، عشق نیست).
فکر کردن ( فکرکردن به عشق، شما را عاشق نمی کند، بلکه باید عشق ورزیدن را تمرین کنید).
نفع شخصی (جایی که عشق اولویت اول نیست و منافع و انگیزه های پنهان وجود دارد، عشقی وجود ندارد؛ عشق کالا نیست، عشق به سادگی وجود دارد).
نیازمندی (عشق چیزی نیست که با آن شکاف های نفس خود را بپوشانید).
موقتی (عشق را تو ایجاد نمی کنی، به آن
دچار می شوی، و مثل یک عطیه، ابدی و همیشگی است).
عشق یک زوج …
- در مورد "یکی شدن" نیست، بلکه بیشتر در
مورد آزادی هر دو آنها است.
- با یکدیگر پیمان می بندند، اما هر دو سکان
هدایت زندگی شان را در دست می گیرند.
- هر چیزی را امضا می کنید، و در عین حال هر
دوی شما بر آزادی فردی خود در رابطه تایید می کنید.
علاوه بر این:
- عشق نیاز به نمایش ندارد، بلکه به ارتباط نیاز دارد.
- شما نمی توانید "نقاب ها" و تصویری
را که از یکدیگر دارید، با هم مقایسه کنید.
در این صورت شما عاشق نیستید، بلکه تنها تحت تاثیر واکنشی عصبی -شیمیایی قرار دارید که به زودی مثل آلرژی فصلی محو می شود.
امروزه، عشقِ میان زوجها و بسیاری از مظاهر دیگری که از عشق وجود دارد، "عاشق شدن" را به چیزی گیجکننده تبدیل کرده است. چرا که حالات مشابه و گذرایی از عاشق شدن وجود دارد که تنها دلیل آن تغییر انتقال دهنده های عصبی (افزایش دوپامین و نورآدرنالین و کاهش سروتونین ) است؛ درست مشابه با تأثیر مواد مخدر.
به همین دلیل، بهتر است اجازه دهید این حالات عاشقی بگذرد تا بعد
بتوانید برای زندگی زناشوییتان تصمیمات منطقی و روشنی بگیرید.
به گفته
جان برادشاو روانشناس مشهور، برای داشتن یک رابطه طولانی مدت، باید عشقهای گذار را طی کنید و به مرحله همدلی، همراهی و «مجالست» برسید.
در دهه 90 میلادی مطالعه ای در مورد چگونگی به خاطر سپردن مسائل از سوی زوج های دارای روابط عاشقانه و چگونگی تغییر افکار آنها انجام شد که به طور گسترده ای مورد استناد قرار گرفته است.
در این مطالعه هولمبرگ و هولمز (1994) با 400 زوج
متاهل مصاحبه کردند که میگفتند روابط خیلی خوبی دارند و عاشق یکدیگر هستند.
دو سال بعد دوباره با آنها مصاحبه شد. زوج هایی که از هم جدا شده بودند یا در شرایط بدتری قرار داشتند می گفتند که رابطه عاشقانه آنها از ابتدا بد پیش رفته است.
این مطالعه به ما اجازه می دهد ببینیم افراد
چگونه می توانید به راحتی برای خودشان خاطراتی کاذب و دروغین بسازید که واقعیت ندارد
و بر آن اساس تصمیمات خود را توجیه کنند.
رابطه عاشقانه چگونه باید باشد
رابطه ای که در آن توانایی ابراز وجود و بیان خود، از
هر جهت برای طرفین وجود داشته باشد.
رابطه ای که در آن طرفین نسبت به یکدیگر آزادی
کامل دارند (در غیر این صورت، یک رابطه نیست).
رابطه ای که در آن جز عشق، قانونی وجود
ندارد.
رابطه ای که در آن تخیل، غافلگیری، و حمایت بی
قید و شرط وجود دارد و طرفین به خود و شریک زندگی شان احترام می گذارند.
رابطه ای که در آن از میان «چالههای» زندگی
می رانند و هر از گاهی "چرخ های" یکدیگر را چک میکنند.
و بالاخره رابطه عاشقانه مبتنی بر رهایی
است نه تعهد.
تفاوت بین دوست داشتن و عشق از نظر علم
تفاوت بین "خوشآمدن/دوست
داشتن" و "عشق" چیست؟ برای اکثر قریب به اتفاق، این امری بیمعنی
است. از سوی دیگر، برای بسیاری، پاسخ دادن به آن چندان آسان نیست. دلیلش این است
که، گاهی اوقات، چندان آسان نیست که بفهمید، آنچه احساس میکنید آیا صرفاً جذابیت
و میل است یا احساسات عمیقتری نیز وجود دارد.
برای برخی افراد، وقتی
میخواهند احساسات عاطفی خود از هم تمییز دهند، مناطق خاکستری و مبهم زیادی وجود
دارد. در واقع، تعیین اینکه آیا احساسی که نسبت به دیگری دارید به اندازه کافی برای
شروع رابطهای جدی مهم است یا خیر، همیشه آسان نیست و تردیدها در قالب سوال به ذهن
هجوم میآرند:
آیا ارزشش را دارد؟ آیا شما باید اولین قدم را
بردارید؟ یا این احساس در عرض چند هفته محو خواهد شد؟
حال ببینیم وقتی همه چیز
کاملاً روشن نیست چه اتفاقی میافتد؟ و چگونه می توانید مسائل را روشن کنید؟
تفاوت خوش آمدن و عشق
«حقیقت این است که من هنوز
مطمئن نیستم که چه احساسی نسبت به شما دارم؛ فقط می دانم که دوستت دارم.» شاید در
مقطعی از زندگی، کسی این جمله را به شما گفته باشد. شاید هم خودت به شخصی گفتهای.
این جمله نوعی شک را نشان می دهد که ممکن است در جوانی احساس کنید.
جذب، خواستن، تمنا، دلبستگی،
عشق، دوست داشتن... ؛ آیا این اصطلاحات همه به یک معنا نیستند؟ آیا عاشق شدن آمیزه
ای از همه این ابعاد نیست؟
حقیقت این است که بله. عشق از فرایندهای زیادی
تشکیل شده است: میل، جاذبه جنسی، همدلی، گرایش آگاهانه به تقسیم زمان، زندگی و
تعهدات خود با هم. با این حال، ممکن است بدون عشق نیز احساس میل جنسی کنید.
دیر یا زود، یاد میگیرید که
تفاوت بین دوست داشتن و عشق را درک کنید. اما پیش از آن، بیایید ببینیم که علم در
مورد این موضوع چه می گوید.
نگاه عاشقانه
به منظور تشخیص محبت صمیمانه
از میل جنسی، دانشمندان توصیه می کنند به نحوۀ نگاه خود به دیگری یا نحوه نگاه دیگران
به خودتان توجه کنید. اغلب می گوییم چشم ها آینه روح هستند. با این وجود، چشم و
نگاه، بیشترتصویری آینه گون از نیات، نیازها و جهان عاطفی شماست. در واقع نگاه، نوعی
زبان غیر کلامی است که دروغ نمی گوید و به شدت افشاگر است.
دانشگاه ژنو (سوئیس) تحقیقی را
انجام داد که نشان میدهد نوع نگاه افراد، بسته به اینکه احساسات آنها از روی عشق
باشد یا فقط میل جنسی، تغییر میکند. در دومی (میل جنسی)، احساس میل با تخیلات جنسی
همراه است. این فرآیندی شناختی و غریزی است که توسط ایده ها و افکار وابسته به عشقِ
شهوانی تغذیه می شود.
اما چشمانی که دیگری را از روی
عشق و شیفتگی می بینند، این کار را به شیوه ای لطیف تر انجام می دهد و یک مؤلفه
احساسی قوی نیز در آن وجود دارد. البته نگاه عاشقانه، لزوماً به معنی نبود میل جنسی
نیست، اما در آنْ احساس گرمتر و عمیق تری وجود دارد که بیشتر خواهان پیوند است تا رابطه
جنسی.
این مطالعه همچنین نشان داد که
وقتی به صورت شخص دیگری نگاه می کنیم، عمدتاً به دنبال تماس چشمی او هستیم و آنقدر
روی بدن او تمرکز نمی کنیم. وقتی این اتفاق می افتد، هر دو مؤلفه عاشقانه و عاشق
شدن وجود دارد.
نیاز به بودن با یکدیگر
ولتر میگفت عشق قویترین
احساسات است و این احساس به ذهن، جسم و قلب حمله میکند. در واقع، عشق یک احساس
عمیق است که با نیاز دائمی به نزدیکی همراه است. شما وقتی که عاشق هستید، احساس می
کنید که بدون طرف مقابل نمی توانید زندگی کنید، حتی اگر واقعاً بتوانید.
عاشق، غیرممکن است که حتی یک روز را بدون صحبت با معشوق سپری کند. عشق هر فضایی را در ذهن شما اشغال می کند و هدف تمامی افکار، خواسته ها و وسواس های شما هستند. بله، عشق نوعی وسواس است.
از منظر
علمی نیز چیزی که عاشق شدن را در شما هماهنگ می کند، مواد شیمیایی -عصبی دوپامین،
اکسی توسین و آدرنالین هستند که احساس سرخوشی و نیاز به نزدیکی را به شما تزریق می
کنند.
با این همه، عشق فراتر از میل، خواهان ایجاد پیوند و تعهدی عمیقتر است. بنابراین تفاوت دوست داشتن و عشق در نیازِ اصیل و بی قید و شرط عشق به تعهد و پیوند متبلور می شود.
اگرچه تفاوت این دو ابعاد
دیگری نیز دارد:
- وقتی کسی را دوست دارید، اوقات
خوبی را با آن شخص سپری میکنید، اما نیاز ندارید که دائماً با او باشید.
- عشق بر توجه روزانه به طرف
مقابل، نیاز به مراقبت از او، شناخت افکار، رویاها و نحوه زندگی او دلالت دارد.
- وقتی کسی را دوست دارید، دیدن یا ندیدن او میتواند در شما میل و نگرانی ایجاد کند، اما همیشه آن احساس عمیق وجود ندارد که در نهایت او را به فردی ضروری در زندگی شما تبدیل کند.
صورتهای گوناگون عشق
دوست داشتن، عاشق شدن، خواستن، محبت کردن، جذب کردن، مجذوب شدن، نیاز داشتن و ...؛ این ها تنها بخشی از صورت های گوناگون عشق است، چهره های زیادی که اغلب ممکن است با هم مخلوط شوند.
بدتر از آن این که در سردرگمی ناشی از تمیز ندادن عشق از صورت های دیگر محبت، ممکن است خود و دیگران را آزار دهید.
در واقع، درک تفاوت بین دوست داشتن و عشق همیشه آسان نیست؛ گاهی
اوقات دوست داشتن را با عشق اشتباه می گیرید و روابطی را شروع می کنید که به سرعت
به شکست میانجامد.
عشق همچنین نیازمند یادگیری دقیق
است. هیچ کس با دانستن همه چیز در مورد پیچیده ترین فرآیند انسان بودن به دنیا نمیآید. با این حال، اجازه دهید با "عشق" روبرو شوید، این ماجراجویی معمولا ارزشش را
دارد.
فرسایش و کاهش عشق در جامعه
در روابط زناشویی عاشقانه، با گذشت سالها، آزادی
از بین میرود و قضاوت، غرور و مَنیَّتها افزایش مییابد. به همه اینها، میتوانیم
مشکل فناوری را اضافه کنیم؛ شرایطی که در آن روابطِ سطحی از طریق موبایل و شبکههای اجتماعی، اغلب به تماس انسانی، فیزیکی و رودر رو ترجیح داده میشود.
همچنین مطالعات جامعه شناختی نشان داده که در دههها و سالهای اخیر هر چه پیش آمدهایم، وسواسِ هدیه دادن و هدیه گرفتن در حال افزایش و تلاش برای درک و به رسمیت شناختن یکدیگر در حال سقوط و فراموشی است.
علاوه بر این، مردم بیش از پیش شیفتۀ به
نمایش گذاشتن اموال و دارایی های خود به عنوان نمادهای عاشق و معشوقی در شبکه های اجتماعی و موبایلی میشوند. در نتیجه،
امروزه، بسیاری از مردم به علاج و درمانی برای این مشکل نیاز دارند.
"پناهگاه شدن" مانعی برای عشق
پناهگاه سازی
عشق نباید در معابد، فرقه ها، مذاهب، مدها،
مناسک، یا فلسفه ها محبوس شود. آیا واقعا فکر می کنید می توان آزادی را برچسب زد یا طبقه بندی کرد؟ به همین دلیل است که عشق معبد
و مأمنی ندارد و اغلب در جایی که دنبالش نمیگردی، پیدایش میکنی.
عشق با برداشتن موانع و محدودیت ها ظاهر می
شود. همانطور که باید پرده ها را باز کنید تا نور وارد اتاق شود، تا نفهمید که در
تاریکی زندگی میکنید به دنبال عشق و آزادی نمیروید.
پیامد
بلبل برای این آواز نمیخواند تا مردم را شاد کند و به شوق بیاورد؛ طبیعی بودن کارش به صدایش زیبایی می بخشد.
گاهی اوقات ممکن است فکر کنید که عشق نتیجه تلاش
شماست؛ برعکس، در این درس، ما در مورد حذف چیزها – موانع ظهور و بروز عشق - صحبت میکنیم تا در مورد تلاشی که فکر می کنید برای رسیدن به عشق باید انجام دهید.
این وضعیت در مورد سرگرمی ها و نگرش ها نیز اتفاق می افتد. به ما آموخته اند نه تنها باید کاری را که انجام میدهیم دوست داشته باشیم، بلکه باید به نتایج آن نیز عشق بورزیم.
اما به جای این، باید یاد بگیرید که به دنبال درک زیبایی و احساسات طبیعی خود باشید که
زادۀ هماهنگ بودنتان با محیط اطراف است و نه دنبال کردن اهداف خاصی که بخواهید با عشق به
آن دست یابید.
وضعیت
شما باید از هر موقعیت و شرایطی که ظرفیت و توانایی عشق ورزیدن را در درون شما
به دام می اندازد و پنهان میکند، بگسلید و جدا شوید و از خود بپرسید: آیا شما
تنها کارهایی را انجام میدهید که دیگران از شما انتظار دارند، و یا پیِ کاری میروید که واقعا خودتان خواستهاید و میخواهید؟
برخی مردم به قدری شیفتۀ شناخته شدن با یک طرز
فکر، یک نماد، یا یک ایدئولوژی هستند که آنها را بیشتر از مردم واقعی دوست دارند.
آنها برای این که احساس خاصی نسبت به خود داشته باشند، فکر میکنند باید با این چیزها
شناخته شوند.
با این حال، زمانی که فرد از عشق ورزیدن میترسد، احساس کمبود، پوچی و تهی بودن سَر بَر میآورد و مردم این چیزها را انتخاب میکنند
و به آنها پناه میبرند، زیرا عشق واقعی هر چیزی را که فکر میکردند امن و ایمن است،
از بین میبرد.
پیوست
اشتباه گرفتن عشق با نیاز (جنسی یا عاطفی) نگرشی بسیار رایج است. بسیاری از نوجوانان تنها به این دلیل به دنبال رابطه با جنس مخالف میروند، چون دوستانشان، دوست پسر یا دوست دختری دارند یا از آن حرف می زنند.
آنها فکر می کنند که داشتن شریکی برای زندگی، بهتر از کنار آمدن با تنهایی، ترس یا
پرهیز از موارد دیگر است. این نشان می دهد که چگونه دلبستگی به فردی، میتواند ما
را از نظر ذهنی به او محتاج و نیازمند کند.
همانطور که عشقْ آزادی است، دلبستگی مانعی
برای عشق است و شما باید بدانید که چگونه با آن کنار بیایید: آزادی دادن به شریک
زندگی خود، ما را قوی می کند، اما وابسته شدن به شریک زندگی و نیز حس مالکیت، ما
را از عشق واقعی دور می کند.
تا مَنیَّت هست، عشق پیدا نمیشود
مخلص کلام آنکه: عشق زمانی آشکار میشود که
نَفس (ego = منیت، خودخواهی، عزت نفس)
شما، همراه با نیاز دائمیاش به توجه، در پس زمینه محو شود.
قطارهای زیادی از زندگی شما عبور میکنند؛ با این حال، همه این قطارها برای شما مفید نیستند و «مسافران» اغلب شما را به خاطر عقایدتان سرزنش میکنند.
پس با قطاری بروید که برای شما بهتر است و در آن به خاطر باورها و عقایدتان سرزنش نمیشوید.
فقط یادتان باشد برای
تغییر قطار، اول باید از قطاری که با آن سفر میکنید، پیاده شوید و مسیر زندگی خود
را تغییر دهید.