آغاز تفکر انتقادی در همسران و راه های کاربردی برای ادامه عشق مشترک
سواد زندگی - در بحث "عشق و شکست عشقی از نظر علمی" گفتیم که بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک همسران، بخش هایی از مغز که عهده دار تفکر انتقادی هستند، فعالیت خود را از سر می گیرند و بخش های مربوط به شیفتگی مطلق، رفته رفته رو به خاموشی می گذارند.
این واقعیت مغزی ممکن است برای ما نگران کننده باشد و احساس کنیم که به واسطه یک فعل و انفعال مغزی، زندگی مشترک مان در خطر است.
البته این خطر جدی است. بررسی طلاق ها نشان می دهد که اکثر آنها در سال های نخست زندگی مشترک به وقوع پیوسته اند. یعنی درست در زمانی که مغز تفکر انتقادی اش را درباره همسری که تا دیروز محبوبه ای بی نقص بود آغاز کرده است.
قبل از ادامه بحث، این جمله مهم و کلیدی که در همه درس های مربوط به شناخت شخصیت کاربرد دارد ، را به یاد بسپارید:
"اگر کارکردهای مغز را بشناسیم می توانیم رفتارهای ارادی و آگاهانه تری داشته باشیم و از قید پیش فرض های مغز رهایی یابیم."
فراموش نکنیم ما صرفاً یاد نمی گیریم که یاد گرفته باشیم بلکه یاد می گیریم که بتوانیم بر مغزمان مسلط شویم و اراده خودمان را بر آن تحمیل کنیم نه این که مغز ما را به هر جایی که می خواهد بکشاند.
بنابر این، وقتی تفکر انتقادی مان راه افتاد، باید به خودمان نهیب بزنیم که این فرد، همان فردی است که دو سال است با عشق در کنارش زندگی می کنم و این اشکالاتی که الان می بینم ، در تمام دو سال گذشته نیز با او بوده است و ما با همین اشکالات توانسته ایم زندگی عاشقانه ای با هم داشته باشیم و از این به بعد هم می توانیم.
خبر خوب این است که اگر مشکل خاصی در زندگی زوج ها نباشد، با خاموش شدن مدارهای لذت و پاداش که محرک های طبیعی عشق هستند، مدارهای دیگری در مغز روشن می شوند که دانشمندان به آنها مدارهای "تعلق و دلبستگی" می گویند. وظیفه استراتژیک این مدارها تبدیل "شور و هیجان" اول زندگی مشترک به "ثبات دوستانه و آرامش دائمی" است.
این وضعیت مقدمه ای بسیار ضروری برای بچه دار شدن است چون اگر زن و شوهر در اوج احساسات و هیجانات عاشقانه بچه دار شوند، یا باید از هیجانات عاشقانه اول زندگی صرف نظر کنند و به بچه برسند و یا نوزاد قربانی توجه بیش از حد آنها به یکدیگر خواهد بود.
از این رو ، توصیه می شود که بچه دار شدن زوج های جوان به مرحله ای موکول شود که مدارهای تعلق به کار افتاده اند و زندگی تثبیت شده است.
راه های مهمی وجود دارد تا آن زندگی عاشقانه اوایل ازدواج در مراحل بعد از تفکر انتقادی هم ادامه یابد. یعنی هم عشق باشد و هم ثبات زندگی.
اشتباه بزرگ خیلی از زنان و مردان این است که فکر می کنند رابطه جنسی الزاماً با بالا رفتن سن و دور شدن از سال های اول زندگی مشترک، کم رنگ می شود. بله! کهنسالی الزامات خاص خود را دارد ولی زوجی که از نظر جسمی مشکلی ندارند، باید برنامه ای مداوم برای رابطه جنسی لذتبخش با یکدیگر داشته باشند.
فعال شدن مدارهای تعلق، هر چند زندگی مشترک را ثبات می دهد ولی اگر مدیریت نشود، ممکن است بعد از مدتی همسران را تبدیل به دو دوست یا دو هم اتاقی کند که هر چند همدیگر را دوست دارند ولی فقط عادت کرده اند با یکدیگر زندگی کنند.
رابطه مستمر جنسی بین همسران یک شاه کلید برای جلوگیری از این وضعیت کسل کننده است. رابطه جنسی در مغز زنان، اکسی توسین دوست داشتنی را فعال می کند که باعث تقویت عشق زن به مرد می شود و در مغز مردان، "وازوپرسین" را آزاد می کند که باعث می شود مرد بر روی همسر خود متمرکز شود و به او دلبسته شود.
بنابر این، به همسر خود که ای بسا مدت هاست با او رابطه جنسی ندارید، بی هیچ ابایی پیشنهاد یک خلوت عاشقانه بدهید و اگر مقدماتش را فراهم کرده باشید، او نیز موافقت خواهد کرد.
یکی از کارهای ساده ای که خیلی از زوج ها از آن غفلت می کنند، نوازش کردن است. نوازش می تواند به رابطه جنسی هم ختم شود ولی به تنهایی هم بسیار بسیار بیش از آنچه تصورش را می کنید اثر بخش است. نوازش اگر با تماس چشمی همراه باشد، اثر مثبت بیشتری دارد چرا که هم نوازش و هم نگاه محبت آمیز و هم بوسه، باعث آزاد شدن اکسی توسین می شود.
اکسی توسین هم باعث آزاد شدن دوپامین می شود و زندگی صمیمی تر و عاشقانه تر می شود.(یادتان می آید که گفتیم در ابتدای دوره عاشقی چه حجم زیادی اکسی توسین و دوپامین آزاد می شود؟ الان هم اکسی توسین و دوپامین آزاد کنید.)
نکته مهم این است که نوازش، باید بعد از رابطه جنسی هم انجام شود. اگر نوازش مستمر و روزانه باشد (نه الزاماً رابطه جنسی)، سطح اکسی توسین در فرد ثابت می ماند ولی اگر مداوم نباشد، سطح اکسی توسین پایین می آید. جالب اینجاست که مردان برای این که سطح اکسی توسین شان ثابت بماند، تا 3 برابر بیش از زنان نیازمند نوازش اند ولی این نکته را معمولاً کسی نمی داند و فکر می کنند که این فقط مرد است که باید همسر خود را نوازش کند حال آن که مرد نیز محتاج نوازش همسرش هست و حتی بیش از او.
نکته بعدی، حفظ زیبایی ظاهری است. یادتان می آید که در دوران نامزدی برای دیدار نامزد خود چقدر به چهره و لباس تان اهمیت می دادید؟ آیا با گذشت سال ها از زندگی مشترک، باز هم چنین است؟ متأسفانه اغلب اینگونه نیست. به ویژه برای مردان ، آراستگی و زیبایی همسرانشان در هنگام ملاقات با آنها، اهمیت بیشتری دارد. علت علمی اش این است که تصویر برداری ازمغز مردان عاشق نشان می دهد که در مغز آنها، مدارهای بصری فعال تر است و لذا مردان بیش از زنان به قیافه و لباس طرف مقابل اهمیت می دهند.
تصویر برداری از مغز زنان هم حاکی از آن است که در مغز آنها، مدارهای مرتبط با عواطف و حافظه و خاطره فعال تر است و رنگی می شود.
بنابراین تجدید خاطرات ، مانند نگاه کردن به فیلم های قدیمی از جمله فیلم عروسی، آلبوم عکس ها ، رفتن به جاهایی که زوج ها در اوایل نامزدی به آنجاها می رفتند مانند کافه ای که در آن برای اولین بار همدیگر را دیدند، خانه قدیمی که در آن مراسم خواستگاری انجام شد، دفتر ازدواجی که در آنجا عقد کردند، مغازه ای که از آن لباس عروس وکت و شلوار دامادی خریدند، تالاری که در آن عروسی گرفتند، رستوران های که با هم می رفتند ، نیمکتی که در پارک روی آن می نشستند و ساعت ها با هم حرف می زدند و ... نیز می تواند به زوج ها و به ویژه به زنان کمک کند تا بر مغز منتقد خود غلبه کنند و زندگی عاشقانه و توأم با ثبات داشته باشند.
اگر بدانید که مغز انسان تمایل به تنبلی دارد و ترجیح می دهد با ریتم هورمون ها حرکت کند و خلاقیتی از خود بروز ندهد، این گونه ساده تسلیم اش نمی شوید و می کوشید با شناسایی عملکردهای طبیعی اش، مغز را در مسیری که خودتان می خواهید قرار دهید.
تمرین:
چه راه های دیگری را برای تداوم زندگی عاشقانه بعد از فعال شدن مدارهای تفکر انتقادی در مغز همسران، پیشنهاد می کنید؟ همچنین اگر تجربه ای از خودتان یا دیگران دارید، برای پیشبرد بحث بگویید.
*این مطلب توسط جعفر محمدی نوشته شده است.
"سواد زندگی"، مدرسه آموزش های دانش پایه عصر ایران است. همه رسانه ها می توانند از مطالب این سایت استفاده کنند. اما خواهش می کنیم برای سهیم شدن در گسترش دانایی، با لینک سواد زندگی منتشر فرمایید:
http://www.savadezendegi.com/
بالاخره تفکر انتقادی از تعدادی شاخص تشکیل شده است که مبتنیست بر نظر با تردید به واقعیتهی پذیرفته شده ، مثلا در گفتگوی علمی میفهمم تفکر انتقادی چگونه رخ میدهد ولی در زناشویی ؟؟
در نگاشته حضرتعالی نیز به توصیه هایی زیبا بسنده شده بود، نه " تفکر" نه وصف انتقادی را بنده نفهمیدم.