سواد زندگی؛ تربیت فرزندان- شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از شدت عصبانیت و ناراحتی از رفتار یا صحبت ناخوشایند کودکتان، او را تنبیه بدنی کرده باشید. هرچند والدین معمولاً پس از چنین اتفاقات ناخوشایندی بهسرعت پشیمان میشوند اما بر اساس مطالعهای از آکادمی پزشکی اطفال آمریکا برخورد فیزیکی والدین با فرزندان تحت هیچ شرایطی و به هیچ بهانهای موردقبول نیست.
Tracie Afifi نویسنده و محقق دانشگاه منیتوبا کانادا سابقهای طولانی در بررسی ارتباط میان تنبیه بدنی کودکان و مشکلات روانشناختی آنها در زندگی آینده دارد. با توجه به یافتههای وی، بچههایی که در دوران خردسالی تجربه برخورد فیزیکی از سوی والدین را وارد حافظه بلندمدت خود میکنند، بدون شک تبدیل به نوجوانان و جوانانی عصبی با چالشهای روانی مختلف خواهند شد. تنبیه بدنی شدید و مکرر نیز منجر به افسردگی، بیماریهای روانی- اضطرابی، سوءمصرف مواد و همچنین اختلالات شخصیتی میشود؛ اختلالهایی که گاه هیچ برگشتی از آن در کار نخواهد بود.
کودکان دارایی ما نیستند
با استناد به گزارشی از انجمن روانشناسی آمریکا،
وضع قوانین جدی برای ممنوعیت تنبیه بدنی کودکان همواره با استدلالهایی مبنی بر اینکه
والدین باید حق انضباط و تربیت فرزندان خود را در اختیار داشته باشند روبهرو شده است.
چنین ادعاهایی فقط و فقط از این دیدگاه مسموم سرچشمه میگیرد که: "کودکان بخشی از
دارایی والدین خود هستند"؛ درست مانند خانه یا ماشینی که خریدهایم و مختاریم
که هر رفتاری با آن داشته باشیم.
البته چنین ایدهای امروز کمتر بهصراحت بیان میشود
اما درگذشتهای نهچندان دور با تکیهبر چنین استدلالهایی، اعمال انواع خشونت نسبت
به کودکان امری عادی بود و بهجز والدین، معلمان نیز تصور میکردند که بهترین روش آموزشِ
نظم و انضباط به دانش آموزان، استفاده از خط کش و یا قرار دادن مداد بین انگشتان دانشآموز
است.
خوشبختانه امروز چنین برخوردها و تنبیهی در مدارس از سوی والدین پذیرفته نیست و نهادهای قضایی نیز با آن برخورد میکنند. اما همچنان شاهد تنبیه بدنی کودکان توسط پدر و مادرها هستیم امری که بیش از هرچه از فقر فرهنگی نشئت میگیرد.
تأثیر تنبیه بدنی بر کودکان و نوجوانان
مطالعالت علمی بسیاری در مورد تأثیرات تنبیه بدنی کودکان انجامشده و تقریباً همه متفقالقولاند که تنبیه بدنی ضمن اینکه نتیجهای ندارد، عواقب جسمی و روحی طولانیمدتی بر کودکان بهجا میگذارد.
برخی از مهمترین تأثیرات تنبیه بدنی کودکان به این شرح است:
بهترین گزینههای تنبیه چیست؟ (5 روش جایگزین)
گفتگو یکی از بهترین گزینههای تنبیه برای اصلاح رفتار نامناسب در کودکان است. بااینحال، گاهی اوقات کافی نیست. شما همچنین باید گزینههای آموزشی را در کنار تقویت مثبت در نظر بگیرید تا کودک بتواند بفهمد که چرا رفتارش اشتباه است.
برخی افراد انواع دیگری از تنبیه، مانند گرفتن
امتیازات کودک را پیشنهاد میدهند. بااینحال، این تنبیهها نیز همان نتایج تنبیه
بدنی را به همراه دارند.
گزینههای مؤثر برای تنبیه، روشهایی هستند
که کمک کنند تا کودکان از اشتباهات خود درس بگیرند و به شکلی سالم رشد کنند.
1- با فرزند خود صحبت کرده و مشکل را برطرف کنید
یکی از روشهای جایگزین برای تنبیه بدنی، گوش
دادن به فرزندتان است که به آنها اجازه میدهد تا ابراز نظر کنند. مراقب باشید با
گفتن اینکه میدانید او چه احساسی دارند، کار را خراب نکنید. بسیاری از گفتگوها به
این دلیل به پایان میرسند، زیرا والدین قبل از آنکه کودک حرفش را بزند، به نتیجه میرسند؛
بنابراین کودک احساس میکند که نظر خود را بیان نکرده است.
حتی اگر میدانید چه چیزی ممکن است در ذهن فرزندتان
باشد، درباره آنچه میخواهد به شما بگوید کنجکاوی کنید. بهاینترتیب، در آنها احساس
اطمینان و آمادگی را برای گفتگو با خود ایجاد میکنید. هنگامیکه گفتگو شکل گرفت، هر
دو باهم قادر خواهید بود راهحلی برای مشکل پیدا کنید.
2-عواقب اقدامات فرزندتان را توضیح دهید
گفتن چیزهایی مانند اینکه "اگر این کار را انجام بدهی، دیگر دوستت ندارم" فقط باعث میشود کودک از شما بترسد و به شما احترام نگذارند. ضمن آنکه این عبارات سلبی به آنها آموزش نمیدهد که چگونه باید رفتارشان را تغییر دهند.
پس با فرزندتان راجع به عواقب و نتایج اعمال و اقداماتشان صحبت کنید. بگذارید آنها درک کنند که اعمالشان چه عواقبی دارد. برای آنها توضیح دهید که این عواقب چگونه میتواند اطرافیان آنها را تحت تأثیر قرار دهد. فراموش نکنید که وقتی فرزندتان بهدرستی رفتار کرد، به او تبریک بگویید. بدین ترتیب آنها یاد میگیرند که کار درست چیست.
3- فرزندتان را مجبور کنید برخی کارهای منزل را انجام دهد
یکی دیگر از گزینههای تنبیه این است که، وقتی فرزند شما بدرفتاری کرد مجبور شود کارهای دیگری را در خانه انجام دهد. این روشی برای ایجاد انضباط در بچههاست، بدون اینکه به تنبیه بدنی و یا بلند کردن صدای خود متوسل شوید. این کارها میتواند جارو کردن، گردگیری، شستشو و مرتب کردن منزل باشد.
4- از کودکتان بخواهید که عذرخواهی کند
شما مطمئناً فرزند خود را مجبور کردهاید که وقتی بدرفتاری میکند بگوید "متأسفم"، اما آیا به قدرت واقعی این کلمات فکر کردهاید؟ عذرخواهی فوری گاهی اوقات بهترین راه عمل نیست.
کودک شما ابتدا باید روی رفتار و مشکل خود تأمل کند. به آنها فرصت دهید تا در مورد اقدامات خود و اینکه چگونه ممکن است دیگران را ناراحت کرده باشند، فکر کنند. هنگامیکه فرزند شما آرام شد، با آنها در مورد آنچه اتفاق افتاده است صحبت کنید و از آنها بخواهید درباره افراد دیگری که ممکن است به آنها آسیب رسانده باشد، فکر کند.
پسازآن خواهید دید که اقدام به عذرخواهی میکند. این عذرخواهی که حاصل فکر کردن است، بسیار صادقانهتر و مفیدتر از یک عذرخواهی فوری خواهد بود.
5- از فرزندتان بخواهید خودش گزینه تنبیهش را انتخاب کند
بسته به آنچه فرزندتان انجام داده، گزینههای مختلفی برای تنبیهش انتخاب کنید و از او بخواهید که از میان گزینههای موجود خود یکی را انتخاب کند. این گزینهها میتواند طیفی از محدود کردن دسترسی آنها به وسایل الکترونیکی تا انجام کارهای خانگی بیشتر یا بازی با دوستانشان باشد.
اگر شماها و امثال شما نبودید که این مسئله به یکی از بزرگترین دغدغه های جامعه بشری تبدیل نمیشد.
هر چند من زیاد از حد هم نمیتونم به شما خورده بگیرم چون که طبیعتا کسی با این حجم از حس تنفر و انزجار وقتی بعد از مطالعه مقاله های روانشناسی معتبر همچنان حمایت خودش رو از تنبیه بدنی به نحوی به نمایش میذاره، بدون شک خودش کودکی سختی رو سپری کرده.
نکته مهم اینه که این تنبیه چه سود و چه معایبی داره و عواقبش چیست؟ آیا اصلا سودی داره؟
تا اینکه بخوایم ببینیم سود رو تو چی تعریف می کنیم. برای مثال یک پدر یا مادر بزهکار و خلافکار یا عصبانی و خود رای برای اینکه بتونن همچنان کمبودهای خودشان مثل نبود عزت نفس یا نیازهای اعتیاد خودشون رو برطرف کنند، از کودکان و بچه های خودشان برای این کار استفاده می کنند. مثل همون بند که در مورد "کودکان دارایی ما نیستند"، صحبت شد. اون بخش رو دوباره بخونید. فقط بحث اعتیاد نیست. الان خیلی از پدران و مادران اصلا اعتیاد به مواد مخدر ندارن ولی بیاید فقط ببینید چقدر بچه های پرخاشگر یا مضطرب داریم و شما که اینقدر قشنگ نظر می دید، باید برای همه اینا یه توجیه عقلانی داشته باشید. ظاهرا شما هم مثل خیلی های دیگه فقط skip کردید تا عقیده اشتباه خودتون رو جار بزنید.
خب آره. اگر اونجوری به قضیه نگاه کنیم، برای چنین فردی سود داره. ولی از دید انسان دوستانه و روانشاختی تماما ضرره و اصلا سودی درش نیست. برای اثبات حرفم فقط همین مقاله رو مجدد بخونید.
من کاری با بخش مذهبی کار ندارم چرا که میدونم خیلی ها مثل خودم اصلا مذهبی نیستند و حتی بر این باورند که برخلاف چیزی که در ادیان گفته شده، خیلی از باورهای مذهبی اصلا عامل اصلی خشونت و برانگیختن خشم نسبت به کودکان مان هستند.
بنابراین انسان که هستیم و هم نوع خود را درک که می کنیم. پس این حجمه از تنفر نسبت به کودک چه معنی ای داره جز اینکه خودمان احتمال زیاد یک بیمار روحی-روانی هستیم و احتیاج به مشاوره و درمان داریم؟
هیچجوره منطقی نیست که فردی رو که به خواست خودش تو این دنیا نیومده رو بخوایم به خاطر حالات طبیعی ای که داره مورد آزار جسمی یا روحی روانی قرار بدیم. اینا شعار نیست. واقعیتی است که متاسفانه بعضی هامون قبل از اینکه دهان باز کنیم، بهش فکر نمی کنیم و فقط زندگی رو از همون زاویه دیدی که خودمون فکر میکنیم درسته، می بینیم و بعد کاسه چه کنم دست می گیریم.
این میشه که تفکرات بی ریشه و بی ثبات افرادی مثل شما در جهان پر میشه. من اصلا نمیگم این مشکل فقط در داخل ایرانه. در همه جا هست. در آمریکا و آلمان و انگلیس و ... هم هست و طبیعیه ولی میزانش اینقدر کمه که اصلا قابل مقایسه با جوامع شرقی که از علم به روز روانشناسی دنیا عقب مانده اند، نیست. اصلا در همین انگلیس اگر خود شما با این تفکر، کودک خودتون رو تربیت کنید، کسی ببینه و گزارش کنه، حکم زندان براتون می برن.
پس لابد مدل اون بابای وحشی ای که ویدیوش دست به دست شده و نوزادش رو داره مثل سگ میزنه و یه انسان بی وجدانی هم داره خیلی آروم فیلم می گیره، خوبه؟
اینکه اصلا تعریف اولیه ما از یک حیوان وحشی و درنده خطرناکه. ما حتی داخل ایران هم اگر چنین موردی رو ببینیم، گزارش می کنیم و حتما به سزای اعمالش می رسونیم.
تنبیه فیزیکی کودک در هیچکجا راهکار نیست. تنبیه بدنی خوب نیست ولی حذف کاملش هم راه حل نیست، یعنی تناقض در کلام شما. شما بفرمایید چه راهی بهتره تا مردم اینهمه به شما dislike ندن و بگن حرفش منطق داره.
ممنون بابت مطالب خیلی خوب و مفیدتون
یه گله دارم ازتون چندبار پیگیری کردم ایمیل هم دادم منتها کسی پاسخگو نبود
چرا مقاله ی شماره 509 با موضوع چگونه کودک خودرا تحسین و تشویق کنیم از سایت و کانال برداشته شد؟ من مطلبش را نیاز داشتم
ممنون از مطالب مفیدتون.
نمیدونم چرا این راهحل ها رو بچه های امروزی مخصوصا دهه نودیا اثر نداره.
یعنی میخوای محرومشون کنی. در جوابت میگن خوب بکن.مهم نیست.
این شد که روانشناسان فهمیدن کار خیلی می لنگه. تازه شما هیچجوره نمیتونی مسئله جنگ 8 ساله و اون ماجراها عجیب برای کودکان آن دوره رو انکار کنی.
پس اصلا حتی فکرشو هم نکنید که بخواید معیار تربیت کودک امروزی تونو، همون کودک محروم از بسیاری از خواسته های شخصی خود در دهه 60 یا 50 بذارید. حتی خیلی از دهه 40 ها هم همینطور.
شاید دهه 70 ای ها یا 80 ای ها هم گله مند بشن. چون اونا هم الان زیاد دوره پادشاهانه ای رو سپری نمی کنند. پس در کل این شیوه شما که مثلا میخوای محرومش کنی و اونم وامیسته و جواب میده، غلطه چرا که نگاه میکنه به دور و بر خودش و تو دستش دنیا رو داره می بینه و اینترنت و فضای مجازی که البته اونم همش راست نیست ولی به هر حال شرایط رو شعور داره و می فهمه. نمیتونی سرش شیره بمالی. پیش خودش می شینه مقایسه می کنه ناخودآگاه و به این جمع بندی میرسه که اگر الان تو عصر تکنولوژی و مدرنیته کسی بخواد منو از اولین نیازهام محروم کنه، پس اصلا این زندگی رو نمیخوام. تازه اونم اگر نزدیکترین فردش هم مثل پدر یا مادرش باشه که دیگه بدتر.
تازه اینم فراموش نکنید که دهه 90 وقتی میگید، یعنی دیگه نهایتا 10 سالشه الان. خب این فرد حتی نمیشه نام نوجوان رو روش گذاشت. هنوز خیلی از نیازهای دیگه اش شکل نگرفته. این آدم بدون شک سنش کمه و تجربه زیادی نداره و احساساتی با مسائل برخورد میکنه. 8 یا 9 سال که سن کودکی است.
بنابراین با کودک باید با ملایمت برخورد کرد. این یک بایدی هست که اگر اجرا نشه بعدا دودش تماما تو چشم خانواده و اول شخص خودش میره و اگر بشه، تماما جنبه های مثبتش رو در زندگی خودتون در آینده می بینید.
هیچ ربطی هم به دهه تولد فرد نداره. همه ما انسانیم و یک سری نیازهایی رو داریم که باید برطرف بشه. اگر نشه، مصیبت میشه و اگر بشه، دنیا به جای بهتری تبدیل میشه و گل و بلبل میشه.
الان خود شما اگر به عنوان یک پدر از لحاظ مالی استطاعت مالی داشته باشید و بتونید نیازهای خودتون و خانواده تون رو برطرف کنید، آیا یاغی تر خواهید بود یا یک انسان آروم تر، لطیف تر و شادتر؟
خواهشا قبل از اینکه پیام بدید، به این نکات ریز اما مهم، دقت لازم داشته باشید.
تو اون شماره هایی هم که گفتید، اشاره شد تا حدودی. هر چند با ماهیت حرفتون مخالفت نیستم ولی باید به یه سری نکات توجه کرد.
اینکه میگید کودک یه جمله دروغین و الکی یاد میگیره و دفعه بعد همونو بهتون تحویل میده تا خلاص شه بره، توضیح داده شده. باید اول باب گفت و گو باز بشه. اصلا کودکی که همین الان مورد آزار جسمی قرار گرفته که بیزاره از اینکه به شما بگه معذرت میخوام ( یعنی تیتر شماره 4 به نظر منم غلطه) اما توضیحاتی که داده شده، کافیه. میشینیم با کودک صحبت منطقی می کنیم. نه هر صحبتی. خب اینجا ما یک مشکل دیگه هم که کلا با همه مردم جامعه عزیزمون داریم اینه که خیلی از پدران و مادران اصلا نمی دونن صحبت منطقی یعنی چه. برای مثال کودک رفتار نادرستی رو از والدین دیده. حال والدین به نحوی اینو اصلا برای کودک باز نکردن یا خودشون بابت اون رفتار غلط از کودک و آسیب روانی که دیده عذرخواهی نکردن و وقتی کودک مرتکب همان رفتار غلط والد میشه، مورد تنبیه کلامی یا فیزیکی همون والد واقع میشه و اینجا در ذهن خودش به یک تناقض میرسه. درست مثل اینکه من به مردم بگم ظلم و ستم خیلی بده ولی خودم با مردم به شکل ظالمان و ستمگران رفتار کنم و حقشونو بخورم. اینجا تو ذهن مردم هم به یک تناقض می رسیم.
این دقیقا همینه و فرقی نداره. حالا فکر کن ما اینجا با عنوان والد، یعنی به عنوان یک فرد بالغ و مثلا عاقل، توقع عذرخواهی هم از کودک داشته باشیم. اصلا غیر ممکنه. اتفاقا برعکس عمل میکنه و اون کودک یا نوجوان یا اصلا هر فرد دیگر، بیشتر احساس تنفر خواهد کرد. بدتر میشه و بی حرمتی شاید بکنه که بگه" خب چرا خودت فلان کار رو کردی و چیزی نگفتی حالا من کردم صدات در اومده؟" این اصلا زمینه ساز یه مشکل دیگه میشه و اینه که میگم متاسفانه صحبت منطقی خیلی از جاها شکل نمیگیره و کودک تو ذهن خودش یه سوال بزرگ همیشه براش باقی می مونه و این باعث فاصله گرفتن او با خانواده اش میشه. کمکی نمیکنه.
اما اگر ما اصول کار رو به عنوان بزرگ خانواده بلد باشیم، اون موقع شرایط فرق داره. من اونو متوجه اشتباهش میکنم و میشینه تو خلوت خودش فکر میکنه یا اصلا همونجا تو ذهنش داره فرآیند شکل میگیره و اصلا شاید ناخودآگاه بفهمه که عواقب کارش چی بوده و پیش خودش بگه چه کار زشتی رو داشتم می کردم و عذرخواهی کنه. البته من اینم باید اضافه کنم که من خودم به شخصه جزو افرادی هستم که هیچجوره تنبیه فیزیکی کودک رو بر نمی تایم. حتی نوجوان. کلا با خشونت مخالفم تو هر سنی که بخواد باشه. چون که خشونت عین نمکی است که بر زخم داره پاشیده میشه. هیچ کجا کمکت که نمیکنه هیچ، تازه شرایط رو قرار بدترم بکنه و چقدر زشته که ما به عنوان یک والد نمی تونیم بفهمیم که کجا داریم اشتباه میکنیم و مدام اینو تکرار میکنیم.
پس اگر کودک رو مورد آزار فیزیکی قرار دادیم ( به هر دلیلی) اول باید بدونیم که علتش خود من و شمای والد بودیم و نه کس دیگر دیگه و دوم اصلا دیگه با این کودک هیچجوره نمیتونی وارد صحبت منطقی بشی که مجاب بشه بگه معذرت میخوام.
شما رو تو حالت خشم و عصبانیت دیده. مثلا جلوی چشتون خون گرفته. خب تو چند دقیقه بعد یا چند ساعت بعد یا چند روز بعد، چجوری میخوای بشینی با این آدم صحبت منطقی کنی وقتی اون تصویری که از تو تو ذهنش مونده، یه تصویری انسان خشنی هست که هر لحظه احتمال داره دوباره مثل چند ساعت پیش بهم حمله ور بشه. اینجاست که وقتی میگیم، والدین محترم تنبیه فیزیکی رو به کل از برنامه ترتیبت تون حذف کنید، دقیقا همینه.
چون تنبیه فیزیکی باعث دور شدن فرزندتون میشه ازتون و به دوستان غریبه مجبوره رو بندازه که اونا هم معلوم نیست چقدر خوبشو بخوان.
در مورد کارهای منزل هم تا حدودی باهاتون موافقم ولی باز شرط داره. درست میگید. مثلا کودکی که الان داره پرخاشگری نشون میده، طبیعتا اگر کاری رو بهش محول کنم، باز شاید به پرخاشگری ادامه بده. اما بعضی مواقع جوابگو است. کی؟ مثلا کودک داره در مورد وظایف سایر افراد در خونه مثل برادران و خوهران خود اعتراض میکنه که چرا بقیه کم کار می کنند. اینجا اگر حرفش درست نباشه، ما با محول کردن کارها به دوش او، بهش می فهمانیم که نباید تو این امور دخالت کنه و من و شمای والد حواس مون به تقسیم وظایف است. اینجوری اگر دفعه بعد بخواد الکی دوباره معترض بشه، می فهمه که باید کار بیشتری انجام بده و اینکه پشت سر خواهر و برادرای خودش الکی حرف در میاره که کار نمی کنند، این خوب نیست. دفعه بعد اونم به سهم خودش قانع میشه. اما اینجا خب طبیعتا انتظار میره که واقعا والدین تقسیم وظایف رو خودشون نظارت شده انجام داده باشن. گاها خودم دیدم اصلا والدین عین خیالشون هم نیست و این زمینه ساز بحث و جدل بین بچه ها میشه در خانواده.
ببینید در کل اون کودک که درک درستی هنوز از جهان و پیرامون خودش و روابطش با افراد که نداره. پس من والد باید دلسوز باشم و اینو بهش بفهمانم. اما درست. نه اینکه اگر مثلا وظیفه پدر و مادری خودم رو یادم رفته، بگیرم کودک رو مثلا بزنم. خب این اصلا قابل قبول نیست.
ببینید. یه زمانی هم از این حرفا زیاد بود دیگه. مثلا برای دهه 60 ها از این شعرهای بی پایه و اساس و فاقد علم، زیاد می شنیدیم. تهش چی شد؟ جز اینکه یه جامعه عقده ای مریض و بیمار و پر از کمبودهای شخصیتی الان داریم تحویل می گیریم؟ محصولی که سالیان پیش پدران و مادران ناآگاها ما کاشتن، تهش شد این.
ببینید این بر می گرده به فلسفه هر کس در زندگی. برای مثال بعضی ها مثل شما فکر می کنند و پیش خودشون میگن این الان سرمایه منه و همه چیشو من دارم میدم. هیچی از خودش نداره. تا جورابش هم من دارم براش می خرم و .... از این دست مثال ها. پیش خودش میگه این باید تماما فرمانبردار من باشه و هر چی من میگم. در حالی که من در اصل دارم برده داری می کنم. یعنی فقط یه موجود ساختم که داره نفس میکشه با اجازه من. آب میخوره به اجازه من و حرف میزنه و کار میکنه به فرمان من. زندگی نمیکنه. خودشم تازه اجازه نداره بره معنی زندگی خودش رو خودش بره پیدا کنه. اونم تازه من پدر و مادر باید بهش بگم. این میشه که تمام این مقاله درست از آب در میاد. یک موجود بی اعتماد به نفس و حقیر که مدام احساس گناه میکنه و عین نوزاد در رحم که خودش رو وابسته به بند ناف مادر خودش می بینه، می دونه. اگر اون بند ناف پاره بشه، اینم از زندگی میفته. یعنی اینجا مشکل نبود استقلال در زندگی رو داریم. در حالی که کودکان ما که تا ابد کودک نمی موند... اونا هم مثل من و شما بزرگ میشن و زندگی خودشونو می سازن. چه ما خوشمون بیاد، چه نیاد. پس چه بهتر که تو این مسیر راهنماشون باشیم، نه رئیس شون. وگرنه هیچ فرقی با یکسری ربات نداریم. الان مثلا خیلی ها ربات ها رو مسخره میکنند و زندگی در آینده رو. خب عزیز اینم همینه. فقط فرقش اینه که هنوز از لحاظ بیولوژیکی ربات نشدیم. وگرنه ذاتا زندگی بی معنی و سرد مزاج رباتی است. من تعجب نخواهیم کرد کودکانی که با این تفکر رشد بکنند، حتما دچار کمبودهای روحی روانی در آینده خواهند بود. شک نکنید افرادی که الان در خیابون می بینیم و روشون برچسب عقده ای یا حقیر از درون می زنیم، همان کودکی هستند که در بچگی با این تفکر و فلسفه شما که تا نباشد چوب تر فرمان نبرند، بزرگ شدند. پس یه مقدار توصیه من به شما مطالعه زیاد است. مطالعه کنید. اینقدر مطالعه کنید که از شک به یقین برسید. به یقین که این جملات دیگه منسوخ شده و کاربردی نداره و اتفاقا این چوبی که ازش حرف می زنید، بعدا تو چشم خودتون هم میره. انگار که یک انسان ناآگاه از شرایط و موقعیت، با اینکه هشدار دارن بهش میدن که پیشروش چاهی قرار داره، ولی همچنان با سرعت به سمت چاه بتازه و توش بیفته. اون موقع مصداق همون مثالی میشه که یه نادانی یه تیکه سنگ ته چاه میندازه و 100 انسان عاقل دیگه رو مسخره خودش میکنه و به دردسر میندازه. سعی کنیم اون فرد ناآگاه نباشیم. خودتون رو آگاه کنید.
این مقاله دیگه چی کم داشت که به ما بگه شیوه های قدیمی اونجوری پدربزرگ و مادربزرگ ها میگفتن، بهترین شیوه نبوده و خیلی هم اتفاقا نقص داشته.
فقط کافیه به جامعه دور و برتون نگاه کنید. عدم عشق و محبت باعث این همه خشم نهفته در درون ماها شده.
خود این پیام هم حاصل همین خشم است.
خب الان شما نگاه جوامعی که تنبیه فیزیکی کودکان در مدارس، جریمه های سنگین برای معلمین در بر داره. خودتون ژاپن، جوامع اروپایی و آمریکایی و کلا آسیای شرقی رو مقایسه کنید با سایر نقاط عقب افتاده جهان. ما تو دبستان تو سر و کله این بچه ها مثل حیوانات وحشی می کوبیدیم تا آخر یه نخبه ای بشه بره آکسفورد و هاروارد و دانشگاه برلین و زوریخ درس بخونه که اونجا با افراد متشخصانه برخورد می کنند. خب این غلطه. بعد تازه اونجا یکی پس از دیگری ایرادات کارمون نمایان میشد.
اینه میگم قدیمی ها رو بذارید به حال خودشون. ما در زمان حال زندگی می کنیم و آینده رو ما می سازیم. از گذشته هم فقط می تونیم برای درس گرفتن استفاده کنیم وگرنه به هیچ درد دیگه ای نخورده و نمی خوره.
اصلا این یک مسئله منطقی است. یعنی اگر انسان منطقی ای باشید، متوجه میشید که وقتی کسی رو در فشار قرار میدید مثلا حمله فیزیکی بهش، اون فرد اصلا نمیتونه کاری رو انجام بده و احساس معذب بودن میکنه. چطور توقع داریم که برای مثال بتونه بهتر درس بخونه یا بهتر کارهای روزمره رو انجام بده. بعد آخر سر هم مفتخر هستیم به اینکه بچه های خودمون رو که خودمون خلق کردیم، مثل سگ زدیم و مثلا بهشون تربیت و ادب آموخته ایم. نه عزیز این اسمش تربیت نیست. این اسمش آزار و اذیت است و ما اصلا خودمون باید تحت درمان قرار بگیریم بابت این شیوه های تربیتی. ما فقط تعدادی موجود ترسو، بزدل، حقیر و کم اعتماد به نفس که حتی کوچکترین کارهای زندگیشونو نمی تونن در آینده انجام بدن، مواجهیم. پرخاشگر و خشن که حتی این میتونه زمینه ساز مشکلات اجتماعی فراوانی براشون بشه یا حتی مرتکب قتل بشن، ایجاد کرده ایم. کجای این افتخار داره.
اون پدر و مادری کارشون افتخار داره که میتونن به خشم لحظه ای خودشون غلبه کنند. وگرنه وحشی بودن که همه بلدن. منم بلدم. شما هم بلدی. خراب کردن که ساده. ولی سازندگی چه سخت.
یه پتک دست من و شما بدن و بگن برو این سازه رو خراب کن، هممون یه ذره وقت و انرژی بذاریم، همه چی رو خراب می کنیم ولی وقتی بهمون میگن حالا یه سازه جدید بساز، قضیه فرق میکنه. دانش میخواد. علم میخواد. همینجور ببخشیدا هردمبیل نیستش که تا دیدیم بچه مون یه سری امور عادی و طبیعی انجام میده، پاشیم دمپایی و کمربند و جارو و شلنگ بیاریم. مگر داریم زندان می سازیم. این اصلا اسمش هنر نیست و چنین زندگی ای رو میلیاردها انسان قبل از ما داشتن و عین همون تعداد همشون پشیمان هستند.
فقط دوست دارم اینجا اشاره کنم به اینکه اگر کودک من دچار اشتباهی شده، اول باید از خودم ریشه ام رو جست و جو کنم وگرنه اینکه بچه مو بگیرم به باد کتک، نه هنره و نه کسی براتون جیغ و کف و سوت میزنه. این مصداق بارز حیوانیت است و بله... باید درمان بشه. الان وقتی شما کسی رو می بینی که دیگران رو آزار میده (به انواع گوناگون ) این خب یک رفتار سادیسمی هست و اصلا باید تحت درمان قرار بگیره فرد خاطی. والدی هم که مهارت تربیت کردن بهش یاد ندادن و نیتش خوبه اما اصطلاحا موقع تربیت گند میزنه، یا اصلا نباید بچه دار بشه یا وقتی میشه باید چهار تا جلسه مشاوره بره یا چهار تا دونه کتاب های به درد بخور در راستای تربیت کودکان خونده باشه. وگرنه اینکه نشد دلیل که بگیم من عاشق بچه هامم برای همین چون دوست شون دارم، کتک شون میزنم یا زندگی رو بهشون زهرمار کردم. ما که نمی تونیم از بچه کوچیک توقع آدم بودن داشته باشیم وقتی خودمون همچنان کلی علائم غیر انسانی در درونمون بارزه. اصلا یه حرفایی بعضی موقع ها آدم میشنوه که شاخ در میاره. من بچه رو بزنم چون به حرف من گوش نمیکنه؟ خب برو راهکارشو یاد بگیر که بچه چطور میتونه بدون درگیری به حرفم گوش کنه.
پس خواهشا مفتخر نباشید به خیلی از داستان ها و جملاتی که اینجا بیان می کنید یا خواهید کرد.
شما تصور کنید دخترتون مورد تجاوز واقع شده باشه. اگر من پدری باشم که بخوام بعد از شنیدن چنین خبر شوکه کننده ای بلند شم سر دخترم رو قطع کنم یا مثل سگ بزنمش، دیگه نباید از روز بعدش اسم خودم رو پدر بنامم. حتی اگر خیلی ها در این امر وحشیگری مرا تشویق و حمایت کرده باشد. یه جمله ای هست میگه" گر شود سوراخ سقف آسمان ، این چنین باید بگیری پنچری؟" واقعا مصداق بارز خیلی از ماهاست که مهارت نداریم متاسفانه.
ما باید کلاه خودمون رو تو بعضی از قضایا با خودمون قاضی کنیم. اگر این بچه خودته و از خون خودته، پس هیچ معنی ای نداره که من بخوام بابت رفتارهای این بچه عزیزم، شاکی بشم و خون جلوی چشمام رو بگیره که حتی فکر زدن یا کشتنش به سرم بزنه.
بعضی ها یه جوری حرف میزنن انگار اصلا خودشون بچه رو به دنیا نیاوردن یا مثلا از پرورشگاه بچه گرفتن. جای تاسف داره و من فقط تاسف میخورم وقتی با تفکرات تربیتی مردم عزیزم مواجه میشم.
مقاله اینقدر کامل بود که من بیهوده گویی در موردش نمیکنم فقط گله مندم از شیوه های تربیتی که همچنان سنتی باقی مانده اند. واقعا گاهی اوقات احساس میکنم یه عده همچنان تو همان عصر قدیم و طاقت فرسا و سخت باقی مانده اند. عزیز من. روزگار هر روز که بیدار میشیم، با روز قبلش فرق میکنه. میدونم خورشید و ماه به همان شکل قبل باقی مانده اند ولی مردمانش حتی اگر بخوایم خودمون رو گول هم بزنیم که تغییری نکرده اند، باز تغییر کرده اند و اصلا با ده ها سال پیش قابل مقایسه نیستند.
اینکه همچنان من شیوه های سنتی و بدون علم و منطق و بی پایه و بی ریشه و بی اساس و ببخشیدا ولی چرند گذشته رو سرلوحه زندگی امروز خودم قرار میدم، این جهل منو میرسونه و بیانگر چیز دیگه ای نیست.
اگر میخواید از بچه هاتون یک موجود خطرناک در آینده، یک دزد و بزهکار، یک فرد خجالتی و ترسو و بدون عزت نفس، یک فرد بی عرضه و پرخاشگر و بدون مهارت عین خودتون در آینده بسازید (چون بچه ها آیینه رفتار ما هستند)، به همین شیوه خراب تون ادامه بدید اما اگر بخواید همونو به عنوان یک شیوه کارآمد در بخش کامنت ها جار بزنید و معرفی کنید، من که آدمی نیستم که باهاتون بشینم موافقت کنم و سکوت کنم.
شاید الان چیزی رو احساس نکنید و بگید الگی شلوغش نکن ولی هم تو زندگی خودم تجربه کردم و هم امثال خودم رو دیدم که چطور زندگی هاشون الان براشون جهنمی شده فقط و فقط به خاطر اینکه 8 سال اول زندگی که پدر و مادری نبود تا درست بچه شونو تربیت کنند. احساس تنفر وصف ناپذیری نسبت به والدین خود و زندگی پر رنج و عذابی که براشون ایجاد کردن، دارن. نه حرمتشون رو اونجوری که داد میزنید و ادعا می کنید، دارند و نه دیگه ببخشیدا، آدم حسابشون می کنند. دیگه حتی کوچکترین کارهای خودشونو به حتی والدین خود نمیگن. خب حتما من شخصیتی هیولا مانند در ذهن بچم ساختم که حتی من پدر و مادرش رو قابل نمیدونه بخواد مسائل مهم زندگیش رو بهم بگه. پدر و مادر پیری که باید بچه ها در کنار دستشون باشن تا ازشون مراقبت کنند، الان تازه دارن تاوان اون دوران رو پس میدن. پس یکم قبل از اینکه دهان باز کنیم و بخوایم از خودمون شیوه های تربیتی خنده دار استخراج کنیم، فکر کنیم. باور کنید این فکر باید ازش استفاده بشه. اگر همینجوری به دنیا بیایم، همینجوری مدل گوسفند وار بزیستیم و همینجوری هم از دنیا بریم بدون اینکه چیزی رو برای خودمون تجزیه و تحلیل کرده باشیم و فقط یک موجود مصرف گرا تحویل جامعه بدیم که از علم اینور و اونور دنیا موقعی که به معضلی می خورند، تقلید میکنند و دقیقه نودی به یاد حل مشکل میفتن، پس واقعا زندگی کردن برازنده ما نیست و ما فقط زنده ایم تا روزی که این اکسیژن هم نیاد و اون نفس رو هم ازمون بگیره و عین میلیاردها انسان دیگه که بدون هدف زیستن، ما هم بزیستیم. این اصلا هنر نیست عزیز من.
من يه پدر ٤٥ساله هستم كه خيلى از مسايل ومشكلاتى كه گفتين رو با تمام وجود حسم ميكنم و براى اولين و آخرين با. راه غلط تنبيه بدنى رو بكار بردم و شديدأ ناراحتم
همسر من از مسائل روز و نيازاى دخترام باهاشون صحبت نميكنه ومنه پدر تا جاييكه ميتونستم سعيمو كردم ولى موثر واقع نشد لطفأ راهنماييم كنيد