ترس از شادی (چروفوبیا ) چیست و چگونه بر آن غلبه کنیم؟

ترس از شادی (چروفوبیا ) چیست و چگونه بر آن غلبه کنیم؟

به‌روزرسانی: فروردين ۱۴۰۳
آیا تا به حال شده که در جمع شاد دوستان صمیمی یا خانواده تان باشید و خوش بگذرانید، ناگهان یکی بگوید: " خدا به خیر کنه؛ امروز خیلی خندیدیم، خداکنه اتفاق بدی برامون نیافته"! آیا خودتان تا حالا چنین حسی را تجربه کرده اید؟ اینکه مبادا زیاد بخندم و شاد باشم که تلافیش سرم در می آد؟!

سواد زندگی؛ توسعه توانمندی‌های فردی؛ مریم طرزی-  ترس از شادی چیست؟ ریشه های این ترس کجاست؟ آیا  حسی کاذب است که باید نادیده اش گرفت؟ یا اینکه حقیقتی در آن نهفته است، و گاهی چیزی به آدم الهام می شود که باید جدی اش گرفت؟

با ما همراه باشید تا با هم جوانب مختلف این موضوع را بررسی کنیم:

ترس از خندیدن و شادی کردن(Cherophobia) نوعی فوبیا است  که سبب می شود فرد نسبت به شادی و خندیدن ترس و احساس گناه داشته باشد و ناخواسته نگران شود. این اصطلاح از کلمه یونانی "chero" آمده است که به معنی "شادی کردن" است.

وقتی کسی این ترس را تجربه می کند، از شاد بودن خود دلواپس می شود و اغلب از شرکت در فعالیت هایی که بسیاری از آن ها سرگرم کننده یا مهیج باشند، واهمه دارد. 

متاسفانه این ترس احساس خوشی، و گام برداشتن به سمت رفاه را از فرد سلب می کند.

این ترس برآمده از تجربیات منفی ای است که شخص در گذشته یا در کودکی خود  تجربه کرده است.

ترس از شادی

خیلی از افراد در زندگی فوبیا دارند. برخی از فوبیاها بسیار رایج و شناخته شده اند، مثلا  ترس از ارتفاع، یا ترس از حشراتی مثل عنکبوت یا ماندن در فضاهایی تنگ. اما بهتر است بدانید ترس از شاد بودن اصلا طبیعی نیست. وقتی کسی شادی را پس می زند مطمئناً گره ای در جایی در روانش به صورت یک مشکل جدی که سلامت اش را تهدید می کند، وجود دارد.


ترس از شاد بودن پیامد تجربیات تلخی است که درد شان التیام نیافته است. تربیت بیش از حد سختگیرانه والدین در کودکی، پذیرش مسئولیت های بیش از حد توان، یا تنهایی برخی از دلایل احتمالی اند. 

در ادامه راهکارهایی را به اشتراک می گذاریم که به شما در غلبه بر این ترس کمک می کنند:

چگونه مانع از خوشحالی و  خوشبختی خود نشویم؟

 

1- عادات خود-ویرانگر خود را شناسایی کنید

اول از همه، شما باید عادات خود ویرانگر خود را شناسایی کنید. این عادت شاید انجام روتین کارهایی باشد که شما به طور معمول یا هر چند وقت یک بار انجام می دهید، اما تأثیری ماندگار بر جای می گذارند.

مثلا وقتی کاری انجام می دهید که بلافاصله پس از انجام اش دچار احساس گناه می شوید،  یا تحت تأثیر یک هیجان خاص قرار می گیرید، به موقعیتی که منجر به  ایجاد این احساس در شما شده است دقت کنید.

ببینید چه چیز باعث شده است که حال تان خراب شود، نگران شوید یا بهراسید. به این ترتیب، پس از گذشت زمان، وقتی دوباره در همان موقعیت قرار گرفتید، آگاهانه مراقب آن فکر و احساسی که به سراغ تان می آید تا آن لحظه خوشایند را خراب کند، باشید.

2- با آن مواردی که ترس تان را تغذیه می کنند، بجنگید

برخی از افراد که فوبیای شادی دارند، از آرامش می ترسند، انگار که این آرامش  دقیقا آرامش قبل از طوفان است. همیشه نگرانند که مبادا چیزی از راه برسد و شادی آن ها را خراب کند.

آن ها درکی از زندگی بدون نگرانی ندارند. متاسفانه این افراد به جای اینکه قدردان آن لحظه شاد در زندگی باشند و از آن لذت ببرند، همواره در جستجوی مواردی برای نگرانی در آینده اند.

این افراد با آرامش آشنا نیستند و به نحوی زندگی در دلواپسی یا در تنهایی و سکوت را ترجیح می دهند. فقط وقتی که می خوابند اندک آرامشی دارند. مثل این است که  همیشه منتظر حادثه ای اند که در کمین است و به زودی روی می دهد.

 شادی حق طبیعی هر انسان، و نعمت و موهبتی است که باید قدرش را بدانیم و با دلهره و نگرانی خرابش نکنیم .

غلبه بر ترس از شادی

شاید بتوان گفت روی سخن ما با کسانی است که  ضرب المثل "پیشگیری بهترین درمان  است" را تا زیادی جدی گرفته اند و همواره در برزخ پیشگیری اند.

متاسفانه این آمادگی برای وقوع خطر بالقوه ای که هر آن ممکن است به فعلیت درآید، مشکل جدی ای برای سلامتی روحی و جسمانی این افراد قلمداد می شود.

3-  محدودیت های دست و پاگیری را که برای خودتان تعیین کرده اید، بشکنید

گاهی برای خودمان محدودیت های غیرمنصفانه و بی رحمانه ای قائل می شویم. یکی از این محدودیت ها بیان نکردن آنچه فکر و احساس می کنیم، است.

اگر این قانون را به خود تحمیل کنید و از آن پیروی کنید، و با این محدودیت ها دست و پای خود را ببندید، برای دیگران، حتی نزدیک ترین افراد به شما ، سخت خواهد بود که شما را بشناسند و به شما کمک کنند.

علاوه بر این، این  بیان نکردن شفاف احساسات فقط به احساسات منفی مانند خشم یا غم و اندوه مربوط نمی شود. برای بسیاری از مردم، حتی بیان احساسات مثبت هم دشوار است.
آنها معتقدند که شادی پیش زمینه وقوع گناه است. شادی زمینه ای برای وقوع یک غم و ناراحتی است. این موضوع دستمایه اصلی مشهورترین کتاب اومبرتو اکو، تحت عنوان نام گل سرخ است.

4- از شادی و خوشی خود لذت ببرید

نکته دیگری که باید در نظر داشت این است که شادی ارتباط کمی با انصاف دارد. گاهی شما برای به دست آوردن چیزی خیلی تلاش می کنید اما متاسفانه نتیجه عمل به نفع شما نیست و شما به نحوی ناامیدی و سردی را تجربه می کنید. 

از سوی دیگر، گاهی  زندگی شما را با شادی‌های غیرمنتظره‌ای غافلگیر می‌کند که واقعا شگفت زده می شوید و حتی خود را «لایق آن» نمی دانید. بنابراین، مهمترین چیز این است که از هر چیزی که سر راهتان قرار می گیرد لذت ببرید.



شکرگذار آن موهبت شادی باشید که نصیب تان می شود و خودتان را از شر دلواپسی خلاص کنید.

غلبه بر ترس از شادی

چرا از شاد بودن می ترسید؟

زمانی که باور کردید می توانید بر این ترس غلبه کنید، سعی کنید بفهمید که این ترس از کجا می آید. چه چیزهایی این حالت عاطفی خاص را تغذیه می کنند؟ شناسایی ریشه ها باید هدف اصلی شما باشد.

این مشکل را جدی بگیرید و برای درمان اش بکوشید

اگر احساس می کنید این مشکل سیاهچاله ای است که هیچ راه در رویی ندارد یا اگر هر بار که لحظات شادی را سپری می کنید، احساس بدی پیدا می کنید؛ شما قدم اول را برداشته اید زیرا نسبت به آن آگاه شده اید.

 اکنون باید که : 

از یک درمانگر حرفه ای بخواهید که به شما کمک کند 

 درمانگر ریشه مشکل را به طور عینی تری پیدا و تحلیل می کند. آنها همچنین می توانند به شما در یافتن راه حل های ممکن کمک کنند.

از درخواست کمک کردن خجالت نکشید

آیا از رفتن به دکتر برای یک مشکل جسمی خجالت می‌کشید؟ به یاد داشته باشید که سلامت روان شما به اندازه سلامت جسمی شما مهم است.

 

شادی

از کسانی که دوستشان دارید کمک بگیرید

خانواده و دوستان شما در مواقعی که مشکل دارید بهترین حامی هستند. آن‌ها می‌توانند به شما در یافتن راه‌حل‌ها کمک کنند، ایده‌های شما را بشنوند و دیدگاهی تازه به شما بدهند.

دریافت نظرات و حمایت واقعی از افرادی که شما را دوست دارند یک رویکرد فوق العاده است. به این ترتیب، به اشتراک گذاشتن احساسات خود با دوستان یا خانواده راهی عالی برای دیدن مشکلات خود از دیدگاهی متفاوت است.

علاوه بر این، حامی داشتن و برخورداری  از نظرات کسانی که دوست تان دارند، شما را از احساس تنهایی دور می کند. به این ترتیب، کمتر احساس ترس از شاد بودن خواهید داشت.

 این حمایت نوعی حمایت متقابل است. اگر کمک بخواهید، احتمالاً افراد دیگری نیز در ازای آن از شما کمک خواهند خواست. در نتیجه، روابط حمایت متقابلی ایجاد خواهید کرد که به نفع همه افراد درگیر است.

 

کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@

 

اشتراک‌گذاری
بدون نظر
مطالب پیشنهادی
ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴
هستی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۳ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۷
0
0
چه مطلب خوبی من از بچگی هر وقت میخواستم بخندم مادربزرگم میگفت کم بخند ممکنه ی غمی پشتش بیاد هنوز که هنوزه من اینطوریم. ممنون از مطالب خوبتون
هرکی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۳ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۷
0
0
تموم شد؟ تاثیر گذار بود!
زیادی تاثیر گذار بود
محسن
|
United States of America
|
۱۸:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۷
0
0
خیلی خوب بود..فرهنگ ما غم آست و گریه
سحر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۸ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۹
0
0
چه مطلب خوبی بود.ممنون از سواد زندگی..یه صحنه ای تو فیلم برادران لیلا هست که دقیقا به همین اشاره داره..اونجا که نوید محمد زا ه به لیلا میگه من از شادی و خوشبختی هم می ترسم....خیلی ما دهه شثتی ها که با اضطراب و جنگ و بدبختی بزرگ شدیم..گرفتار چروفوبیا هستیم..ماشالله اوضاع هر روز هم بدتر میشه...