"قانون جذب" واقعیت دارد؟
اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس منفی بافی شکل بدهیم یک نتیجه خواهیم گرفت و اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس افکار مثبت بچینیم، نتیجه ای دیگر.
سواد زندگی؛ خلاقیت و توسعه توانمندی های فردی / جعفر محمدی - کتاب "راز"، نوشته "روندا برن" در سراسر جهان ترجمه شده است. فیلم مستندی هم به همین نام ساخته شده که آن هم در همه دنیا و از جمله در ایران، دوبله شده است. در این کتاب از قانون "جذب" سخن گفته شده است و خلاصه یک سطری اش هم این است: "هر آنچه آرزویش را داری بخواه، باور کن و سپس دریافت کن."
قانون جذب می گوید: "هر چیز، مشابه خود را جذب می کند". بنابر این وقتی به چیزی فکر می کنی، همان را جذب خواهی کرد. اگر مدام به بدبختی ها و این که بیمار خواهی شد و چک هایت برگشت خواهند خورد و زندگی مشترکت از هم خواهد پاشید و ... فکر کنی، در عمل نیز همانگونه خواهد شد ولی اگر به تندرستی، ثروت و خوشبختی فکر کنی، در زندگی واقعی ات نیز چنین می شود.
قانون جذب می گوید: "هر چیز، مشابه خود را جذب می کند". بنابر این وقتی به چیزی فکر می کنی، همان را جذب خواهی کرد. اگر مدام به بدبختی ها و این که بیمار خواهی شد و چک هایت برگشت خواهند خورد و زندگی مشترکت از هم خواهد پاشید و ... فکر کنی، در عمل نیز همانگونه خواهد شد ولی اگر به تندرستی، ثروت و خوشبختی فکر کنی، در زندگی واقعی ات نیز چنین می شود.
خلاصه آن که فکرهایت به واقعیت تبدیل می شود.
قانون جذب را معمولاً بد توضیح داده اند و هم بد فهمیده شده است. همین است که خیلی ها می گویند: یعنی اگر من بنشینم گوشه ای و یک زندگی اشرافی را تصور کنم، بعد از مدتی به آن زندگی می رسم؟! معلوم است که نه!
بنابراین می کوشم ساده و تا جایی که می توانم علمی این قانون را تشریح کنم:
1 - همه ما محصول افکارمان هستیم. هر انسانی، اول فکر می کند و سپس عمل. این نکته بدیهی، زیربنای قانون جذب است.
بنابر این، کسی که باور دارد می تواند در تحصیلاتش موفق شود، بر اساس همان باور عمل می کند و احتمال موفقیت اش بالا می رود. اما اگر کسی خود را فردی کم هوش بداند که نمی تواند در علم اندوزی موفق باشد، احتمال شکست اش بیشتر است. این در حالی است که هر دو فرد فرض ما، دارای ضریب هوشی و شرایط زندگی کمابیش یکسانی هستند.
با این وصف، پارادایم های فکری انسان ها (الگوهای مسلط فکری و فرهنگی) هستند که می توانند آنها را از نظر باورهای ذهنی، در گروه های مختلفی مانند فقیر یا غنی، سالم یا بیمار، آگاه یا ناآگاه و ... طبقه بندی کنند.
به عبارت دیگر، یک انسان ثروتمند خودساخته، قبل از آن که در جهان بیرون ثروتمند شده باشد در ذهن اش ثروتمند شده است و یک فرد فقیر، در باور درونی اش خود را فقیر می داند و احتمالاً بر این باور است که سهم او از زندگی و جهان، فقر و چندرغاز درآمدی است که دارد.
بنابراین برای هر تحولی باید ابتدا باورهای ذهنی مان را متحول کنیم و در آن، خوشبختی و تمام آرزوهایمان را به عنوان چیزهایی قابل تحقق بگنجانیم.
فکر، حرکت مبتنی بر خودش را پدید می آورد و این حرکت است که ما را به مقصدی که ترسیم کرده ایم خواهد رساند یا به آن نزدیک خواهد کرد. این یک امر بدیهی است.
2 - مغز ما پر از مدارهایی است که بر اساس اراده ما شکل می گیرند و تغییر شکل می دهند.
یک مثال:
شما می خواهید پیانو یاد بگیرید. روز اول که شروع می کنید، یک چشم تان به دفتر نت است و یک چشم تان به کلیدهای پیانو. نت ها را یکی یکی می زنید و با فاصله ای که بین شان می افتد، موسیقی ایجاد شده چندان گوش نواز نیست.
چرا؟ چون در مغزتان مداری برای پیانو نوازی وجود ندارد. به تمرینات خود که ادامه می دهید، مغز در می یابد که نیازی ایجاد شده و باید سلول هایی را برای آن به کار گیرد. بنابراین تعداد اندکی سلول به کار ساختن مدار پیانو گمارده می شوند.
اگر در میانه راه ناامید شوید و به این باور برسید که هیچگاه نوازنده خوبی نخواهید شد، مغز اعزام سلول بیشتر به مدار جدید را متوقف خواهد کرد و پروژه نیمه تمام می ماند. اما اگر در فکر خود، به این جمع بندی برسید که توانایی تبدیل شدن به "استاد پیانو" را دارید و هر چه بیشتر تمرین می کنید مغز نیز کار را جدی می گیرد و مدام بر تعداد سلول هایی که ماموریت دارند مدار پیانو را بسازند می افزاید.
بدین ترتیب شما بعد از مدتی بدون نگاه کردن به دفترچه نت و بدون دیدن کلیدهای پیانو، زیباترین آهنگ ها را می نوازید و حتی بداهه نوازی هم می کنید و شنوندگان را به وجد می آورید.
این واقعیت در امور دیگر هم مصداق دارد. وقتی به ثروت فکر می کنید مدارهای مغزی آرام آرام بر این اساس که شما را ثروتمند کنند، شکل می گیرند. بنابراین ایده ها و راهکارهایی در گذر زمان در مغز شما شکل می گیرند که قبل از آن وجود نداشتند یا شما موقعیت ها و فرصت هایی را برای کسب ثروت می بینید که دیگران متوجه آن نمی شوند.
در واقع، همه چیز بستگی به مدارهای مغزی ما دارد و اصل علمی قانون جذب همین است.
راستی دقت کرده اید وقتی به خودروی خاصی فکر می کنید، در خیابان ها بیشتر می بینیدش؟ این همان قانون جذب است. قانون جذب، آن خودروها را به سمت شما نکشیده است بلکه باعث شده مغز و چشم شما آنها را بهتر ببیند.
جهان نیز ملغمه ای از همه چیز است (مثل ترافیکی از همه خودروها) و هر کس بر اساس مدارهای مغزی که خودش تعریف کرده، بخشی از این ملغمه (مثل خودرویی خاص در ترافیک) را درمی یابد.
به بیان دیگر، دور و بر ما، پر از خوبی و بدی است و مدارهای مغزی ما هستند که بخشی از آنها را در زندگی ما پر رنگ تر می کنند. اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس منفی بافی شکل بدهیم یک نتیجه خواهیم گرفت و اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس افکار مثبت بچینیم، نتیجه ای دیگر.
3 - انیشتین و گروه دیگری از دانشمندان که درباره زمان تحقیق کرده اند، می گویند زمان یک پدیده قراردادی است و در عالم واقع، همه آنچه وجود دارد، همزمانی پدیده هاست. این یک بحث علمی بسیار پیچیده است که حتی فیزیکدانان نیز به سختی آن را درک می کنند. من هم تبحری در این باره ندارم ولی ربط آن به بحث قانون جذب این است که در این قانون توصیه می شود اگر چیزی را می خواهی، آن را در آینده تصور نکن بلکه همین الان خود را در آن موفقیت ببین (همزمانی آرزو و رسیدن به آرزو). مثلاً اگر می خواهی یک استاد دانشگاه شوی، نگو که می خواهم در آینده استاد دانشگاه شوم بلکه خود را در کسوت استادی و در حال تدریس به دانشجویانت ببین.
چند سال پیش که برای شرکت در یک دوره بین المللی leadership (راهبری) به دوبی رفته بودم، استادانی که به سرپرستی "ورنر ارهارد" از آمریکا برای تدریس آمده بودند، ماجرای ارسال اولین سفینه فضایی ناسا این گونه تعریف کردند که طرح به کندی پیش می رفت و احتمال شکست اش روز به روز بیشتر می شد تا این که در یکی از جلسات، این ایده مطرح شد که خود را از هم اکنون در ماه ببینیم و حال بررسی کنیم که چطور به آنجا رسیدیم. بعد از آن، محققان ناسا با این باور که به ماه رسیده اند، به کار خود ادامه دادند و در نهایت موفق شدند.
بنابراین، قانون جذب واقعیت دارد ولی نه به معنای آرزو کردن و بر جای خود نشستن و منتظر معجزه بودن. قانون جذب، اولین و ساختاری ترین عنصر سرنوشت یعنی چارچوب فکری را هدف قرار می دهد و آن چیزی نیست جز اندیشیدن به موفقیت و رسیدن به خواسته ها. خود من نیز هر جا این گونه بوده ام، تا حد زیادی و بعضاً به طور کامل به آنچه تصور و باور کرده ام رسیده ام چون باورهایم موتور محرکم شده اند.
جک کنفیلد، از بزرگ ترین استادان موفقیت در جهان - که چند سال پیش در ایران نیز یک دوره آموزشی برگزار کرد - در این باره می گوید: از زمانی که با قانون جذب آشنا شدم، آن را به کار بستم و زندگی ام متحول شد به گونه ای زندگی اکنون من آرزوی بسیاری از مردم دنیاست.
شما هم به کار گیری این قانون را -نه بر اساس برداشت های نادرست که بر مبنای علمی- از همین امروز شروع کنید، به آن باور داشته باشید و اثراتش را در گذر زمان ببینید. حتی اگر باور هم نداشته باشید، این را نمی توانید انکار کنید که ترسیم آرزوها بر مبنای مثبت اندیشی، بهتر از غرق شدن در میان انبوه افکار منفی است که انرژی آدمی را از بین می برد.
قانون جذب را معمولاً بد توضیح داده اند و هم بد فهمیده شده است. همین است که خیلی ها می گویند: یعنی اگر من بنشینم گوشه ای و یک زندگی اشرافی را تصور کنم، بعد از مدتی به آن زندگی می رسم؟! معلوم است که نه!
بنابراین می کوشم ساده و تا جایی که می توانم علمی این قانون را تشریح کنم:
1 - همه ما محصول افکارمان هستیم. هر انسانی، اول فکر می کند و سپس عمل. این نکته بدیهی، زیربنای قانون جذب است.
بنابر این، کسی که باور دارد می تواند در تحصیلاتش موفق شود، بر اساس همان باور عمل می کند و احتمال موفقیت اش بالا می رود. اما اگر کسی خود را فردی کم هوش بداند که نمی تواند در علم اندوزی موفق باشد، احتمال شکست اش بیشتر است. این در حالی است که هر دو فرد فرض ما، دارای ضریب هوشی و شرایط زندگی کمابیش یکسانی هستند.
با این وصف، پارادایم های فکری انسان ها (الگوهای مسلط فکری و فرهنگی) هستند که می توانند آنها را از نظر باورهای ذهنی، در گروه های مختلفی مانند فقیر یا غنی، سالم یا بیمار، آگاه یا ناآگاه و ... طبقه بندی کنند.
به عبارت دیگر، یک انسان ثروتمند خودساخته، قبل از آن که در جهان بیرون ثروتمند شده باشد در ذهن اش ثروتمند شده است و یک فرد فقیر، در باور درونی اش خود را فقیر می داند و احتمالاً بر این باور است که سهم او از زندگی و جهان، فقر و چندرغاز درآمدی است که دارد.
بنابراین برای هر تحولی باید ابتدا باورهای ذهنی مان را متحول کنیم و در آن، خوشبختی و تمام آرزوهایمان را به عنوان چیزهایی قابل تحقق بگنجانیم.
فکر، حرکت مبتنی بر خودش را پدید می آورد و این حرکت است که ما را به مقصدی که ترسیم کرده ایم خواهد رساند یا به آن نزدیک خواهد کرد. این یک امر بدیهی است.
2 - مغز ما پر از مدارهایی است که بر اساس اراده ما شکل می گیرند و تغییر شکل می دهند.
یک مثال:
شما می خواهید پیانو یاد بگیرید. روز اول که شروع می کنید، یک چشم تان به دفتر نت است و یک چشم تان به کلیدهای پیانو. نت ها را یکی یکی می زنید و با فاصله ای که بین شان می افتد، موسیقی ایجاد شده چندان گوش نواز نیست.
چرا؟ چون در مغزتان مداری برای پیانو نوازی وجود ندارد. به تمرینات خود که ادامه می دهید، مغز در می یابد که نیازی ایجاد شده و باید سلول هایی را برای آن به کار گیرد. بنابراین تعداد اندکی سلول به کار ساختن مدار پیانو گمارده می شوند.
اگر در میانه راه ناامید شوید و به این باور برسید که هیچگاه نوازنده خوبی نخواهید شد، مغز اعزام سلول بیشتر به مدار جدید را متوقف خواهد کرد و پروژه نیمه تمام می ماند. اما اگر در فکر خود، به این جمع بندی برسید که توانایی تبدیل شدن به "استاد پیانو" را دارید و هر چه بیشتر تمرین می کنید مغز نیز کار را جدی می گیرد و مدام بر تعداد سلول هایی که ماموریت دارند مدار پیانو را بسازند می افزاید.
بدین ترتیب شما بعد از مدتی بدون نگاه کردن به دفترچه نت و بدون دیدن کلیدهای پیانو، زیباترین آهنگ ها را می نوازید و حتی بداهه نوازی هم می کنید و شنوندگان را به وجد می آورید.
این واقعیت در امور دیگر هم مصداق دارد. وقتی به ثروت فکر می کنید مدارهای مغزی آرام آرام بر این اساس که شما را ثروتمند کنند، شکل می گیرند. بنابراین ایده ها و راهکارهایی در گذر زمان در مغز شما شکل می گیرند که قبل از آن وجود نداشتند یا شما موقعیت ها و فرصت هایی را برای کسب ثروت می بینید که دیگران متوجه آن نمی شوند.
در واقع، همه چیز بستگی به مدارهای مغزی ما دارد و اصل علمی قانون جذب همین است.
راستی دقت کرده اید وقتی به خودروی خاصی فکر می کنید، در خیابان ها بیشتر می بینیدش؟ این همان قانون جذب است. قانون جذب، آن خودروها را به سمت شما نکشیده است بلکه باعث شده مغز و چشم شما آنها را بهتر ببیند.
جهان نیز ملغمه ای از همه چیز است (مثل ترافیکی از همه خودروها) و هر کس بر اساس مدارهای مغزی که خودش تعریف کرده، بخشی از این ملغمه (مثل خودرویی خاص در ترافیک) را درمی یابد.
به بیان دیگر، دور و بر ما، پر از خوبی و بدی است و مدارهای مغزی ما هستند که بخشی از آنها را در زندگی ما پر رنگ تر می کنند. اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس منفی بافی شکل بدهیم یک نتیجه خواهیم گرفت و اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس افکار مثبت بچینیم، نتیجه ای دیگر.
3 - انیشتین و گروه دیگری از دانشمندان که درباره زمان تحقیق کرده اند، می گویند زمان یک پدیده قراردادی است و در عالم واقع، همه آنچه وجود دارد، همزمانی پدیده هاست. این یک بحث علمی بسیار پیچیده است که حتی فیزیکدانان نیز به سختی آن را درک می کنند. من هم تبحری در این باره ندارم ولی ربط آن به بحث قانون جذب این است که در این قانون توصیه می شود اگر چیزی را می خواهی، آن را در آینده تصور نکن بلکه همین الان خود را در آن موفقیت ببین (همزمانی آرزو و رسیدن به آرزو). مثلاً اگر می خواهی یک استاد دانشگاه شوی، نگو که می خواهم در آینده استاد دانشگاه شوم بلکه خود را در کسوت استادی و در حال تدریس به دانشجویانت ببین.
چند سال پیش که برای شرکت در یک دوره بین المللی leadership (راهبری) به دوبی رفته بودم، استادانی که به سرپرستی "ورنر ارهارد" از آمریکا برای تدریس آمده بودند، ماجرای ارسال اولین سفینه فضایی ناسا این گونه تعریف کردند که طرح به کندی پیش می رفت و احتمال شکست اش روز به روز بیشتر می شد تا این که در یکی از جلسات، این ایده مطرح شد که خود را از هم اکنون در ماه ببینیم و حال بررسی کنیم که چطور به آنجا رسیدیم. بعد از آن، محققان ناسا با این باور که به ماه رسیده اند، به کار خود ادامه دادند و در نهایت موفق شدند.
بنابراین، قانون جذب واقعیت دارد ولی نه به معنای آرزو کردن و بر جای خود نشستن و منتظر معجزه بودن. قانون جذب، اولین و ساختاری ترین عنصر سرنوشت یعنی چارچوب فکری را هدف قرار می دهد و آن چیزی نیست جز اندیشیدن به موفقیت و رسیدن به خواسته ها. خود من نیز هر جا این گونه بوده ام، تا حد زیادی و بعضاً به طور کامل به آنچه تصور و باور کرده ام رسیده ام چون باورهایم موتور محرکم شده اند.
جک کنفیلد، از بزرگ ترین استادان موفقیت در جهان - که چند سال پیش در ایران نیز یک دوره آموزشی برگزار کرد - در این باره می گوید: از زمانی که با قانون جذب آشنا شدم، آن را به کار بستم و زندگی ام متحول شد به گونه ای زندگی اکنون من آرزوی بسیاری از مردم دنیاست.
شما هم به کار گیری این قانون را -نه بر اساس برداشت های نادرست که بر مبنای علمی- از همین امروز شروع کنید، به آن باور داشته باشید و اثراتش را در گذر زمان ببینید. حتی اگر باور هم نداشته باشید، این را نمی توانید انکار کنید که ترسیم آرزوها بر مبنای مثبت اندیشی، بهتر از غرق شدن در میان انبوه افکار منفی است که انرژی آدمی را از بین می برد.
"سواد زندگی"، مدرسه آموزش های دانش پایه عصر ایران است.
همه رسانه ها می توانند از مطالب این سایت استفاده کنند. اما خواهش می
کنیم برای سهیم شدن در گسترش دانایی، با لینک سواد زندگی منتشر فرمایید:
کانال سواد زندگی: t.me/savadzendegi
مطالب پیشنهادی
ارسال دیدگاه
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴۹
فکرت عملت را می سازد و عملت سرنوشتت را
قانون جذب که مبتنی بر تفکر مثبت و عمل منطبق بر آن باشد را قبول دارم و از این منظر با آقای محمدی موافقم
یعنی همان طور که نویسنده گفته همه چیز از پندار ( فکر) سرچشمه می گیره
مطلب اون قانون جذب بازاری رو توضیح نداده بلکه گفته قانون جذب اینه که اول باید طرز فکرت رو عوض کنی و بعد به سمت هدفت حرکت کنی و به قول .آقای محمدی مدارهای مغزی ات رو به هدفت اختصاص بدی. این روش رو من در زندگیم بارها و بارها به کار بردم و قانون جذب واقعی رو دقیقا لمس کردم.
ارادتمند
(یعنی مثلا با فکر کردن به چیزهای خوب و توجه به نقاط سالم بدن و شکرگذاری و تلقین و چیزای دیگه) آیا این ها موثر هستند از نظر علمی یا خیر؟
ممنون.
نیاز نیست راه زیادی برویم. اطرافمان پر هست از ادمایی که هیچگاه فکر نمیکردن به جایی برسن که الان هستن (چه جنبه مثبت چه منفی)...
البته هستند ادمای که به هدفشون هم رسیدند با تلاش یل هر چیز دیگری
لطفا منصف باشیم
وقتی ما خوشبین باشیم و قدرت خداوند و کائنات را پشتیبان خود بدانیم قطعاً با انژی بیشتر تلاش میکنیم و امیدوارانه دنبال اهداف میریم و احتمال موفقیت قریب به یقین خواهد بود و از طرفی وقتی انسان تلاش کنه خداوند هم حتماً کمکش میکنه
خوش باش که هر کِه راز دانَد
دانَد که خوشیْ خوشی کَشانَد
حضرت مولانا
آدم تو این سایت از کامنت ها هم یاد می گیره
ممنون از نویسنده و کاربران عزیز
دوستتون دارم
ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .او مثالی می زند .
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ " ﺍﺭﯾﮏ ...."
ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ , ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ , ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﺶ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺁﻥ 23 ﺑﺎﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ , ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ , ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺜﻼ 26 ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ , ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍﺟﺪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﮐﻮﭼﮏ , ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ , ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ...
ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ
ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ , ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ , ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺩﯾﺪﯾﺪ , ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ را صد در صد ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻳﺪ .
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ .
ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺑﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷد.
در آخر یک نکته را هم باید گفت و آن اینکه این قانون جذب که این همه فواید دارد، چرا بیشتر بر روی ثروت (پول و کاخ و ماشین مدل بالا) متمرکز است؟ آیا ثروت تنها چیز مهم در این دنیاست؟ یعنی عشق به خانواده در عین داشتن یک زندگی متوسط با امکانات اولیه، خانواده ای که فرزندان در کنار پدر و مادری مهربان بزرگ شوند، کودکانی که از لحاظ اخلاقی رشد یابند و با آنچه دارند راضی شوند و آنچه را ندارند با تلاش و دسترنج خود به اندازه ای که نیاز دارند بدست آورند کمتر از ثروتمند بودن است؟ آیا فلان فرد میلیاردری که زنش را طلاق داده و فرزندش بدون مادر مانده آدم موفقی است؟ آیا نمی توان با امکانات مادی در حد کافی (نه ثروت به معنای میلیاردر بودن و کاخ و کوخ داشتن) شاد بود؟ آیا تحصیلات عالی و موفقیت در مجامع علمی چیزی کم تر از ثروت مادی دارد که این قانون اکثرا به آنسو بکار گرفته می شود؟ همانطور که گفتم دو عامل بالا باعث شده این قانون بطور گسترده مورد تبلیغ قرار گیرد. وگرنه این یک موضوع ساده را همه باور داریم که تفکر مثبت موجب موفقیت می شود. اما به چه قیمتی؟ می دانیم که وقتی چیزی بدست می آوریم، ممکن است از چیز دیگری به همان اندازه مهم غافل شویم. پس بدست آوردن یک چیز به معنای موفقیت نیست بلکه شاید به معنای این باشد یک خلاء دیگری در زندگی امان ایجاد کرده ایم بی آنکه خود خبر داشته باشیم.
هزار تا چیزه دیگه ام هست مونده به خودت ،میتونی همهرو با هم بخوای یا فقط یکیشو، در کنار همهش اول از خدا بخواه مطمعن باش نتیجه مثبت میگیری♻️
به نظر من اینکه فکر مثبت انسان را در جهت مثبت قرار میده درسته.اما بیش از اندازه پررنگ کردن نقش فکر هم درست نیست چرا که رویکردهای نوین علم روانشناسی هم فکر را مساوی با انسان نمیدونه.خصوصا در ارتباط با افکار منفی میگه فکر فقط فکره.و قابل کنترل نیست.
مثلا ادعای درمان یک بیماری جسمی، بیماری روند پیشرفت خودش را طی میکنه و بهتره با واقع بینی و پذیرش شاهد ترس ها و نگرانی های خود باشیم و راهکارهای علمی را در جهت تقویت روحیه خود به کار گیریم.نه کنترل فکر و مثبت اندیشی غیر واقعی.
من خودم شخصا تبلیغات قانون جذب. را تا حدی فریبنده میدونم و بازاری.
من با خوندن کتاب بخواه تا برآورده شود ایمانم به قانون جذب صددرصد شد. کوین ترودو در این کتاب موضوع ارتعاش رو کامل توضیح داده بچه ها بخونید