آخرین اخبارتوسعه توانمندی های فردیخبر های مهمخبر ویژه

آزادی انتخاب: چگونه خود‌تعیین‌گری انگیزه‌های انسانی را دوچندان می‌کند؟

چه چیزی بیش از انگیزه در موفقیت ها یا شکست های ما نقش دارد؟ نظریه خودتعیین‌گری به ما نشان می‌دهد که چگونه انتخاب‌ و آزادی عمل می‌تواند انگیزه های ما را برای تبدیل شدن به بهترین نسخه از خودمان چند برابر کند.

سواد زندگی؛ توسعه توانمندی‌های فردی؛ مریم طرزی – نظریه خودتعیین‌گری (SDT) یکی از مهم‌ترین نظریه‌ها در روانشناسی است که به بررسی چگونگی تأثیر انتخاب و خودمختاری بر انگیزه‌های انسانی می‌پردازد. این نظریه بیان می‌کند که انسان‌ها به طور طبیعی تمایل دارند تا به سمت رشد و شکوفایی حرکت کنند، اما این تمایل نیازمند شرایط خاصی است.

نظریه خودتعیین‌گری به این فرض اشاره دارد که انسان‌ها دوست دارند خودشان تعیین‌کننده باشند و سهم بیشتری در انتخاب‌ها و شکل‌دادن به جهان اطراف خود ایفا کنند.

خودتعیین‌گری اغلب از علایق، کنجکاوی ها، دلسوزی ها یا ارزش‌هایی ناشی می‌شود که فرد به آن‌ها پایبند است. حتی اگر این انگیزه‌ها همیشه با پاداش یا حمایت مواجه نشوند، باز هم می‌توانند شور، خلاقیت و تلاش را در فرد زنده نگه دارند.

نظریه خودتعیین‌گری و انگیزه انسانی

این نظریه از تحقیقات انگیزشی ادوارد ال دسی و ریچارد رایان در دهه 70 و 80  و تلاش های پژوهشگران بعدی پدیدار شد.

تئوری خودتعیین‌گری (SDT) یا نظریه خودمختاری در سیاست و دیپلماسی به معنای تلاش یک کشور برای مستقل شدن است. اما در روان‌شناسی، معنای شخصی‌تری دارد: یعنی توانایی تصمیم‌گیری و کنترل کردن زندگی. در واقع، خودتعیین‌گری نقش مهمی در سلامت روان ما دارد.

تئوری خودتعیین‌گری نشان می دهد که انگیزه افراد برای رشد و تغییر از نیازهای روانی صرفاً ذاتی آنها ناشی می شود.  صرف پاداش دادن یا تنبیه کردن از بیرون نیست که ایجاد انگیزه یا شورو شوق برای انجام دادن کاری می کند. این انگیزه ها از درون هر انسانی نشأت می گیرند.

 سه نیاز روانشناختی بنیادین 

بنا بر نظریه خودتعیین‌گری «سه نیاز اصلی» وجود دارد که تأمین آن‌ها به خودی خود برای ما انسان‌ها برانگیزاننده است. این سه نیاز عبارتند از:

 آزادی عمل (Autonomy)
 شایستگی (Competence)
پیوند و ارتباط (Relatedness)

علاوه بر این انگیزه های درونی هر فردی نقشی بسیار در این میانه برعهده دارد.

 استقلال عمل 

بنا بر این نظریه انقلابی نیاز به استقلال عمل به این معناست که انسان نیاز ذاتی به احساس اختیار درونی دارد، اختیار اینکه خود تعیین کند که چه کاری را، چرا، چگونه و در چه زمانی انجام دهد، به گونه‌ای که احساس کند خود خالق رفتار خود است و حق انتخاب و خود آغازگری در شروع، ادامه و تنظیم  فعالیت‌ها دارد.

 شایستگی

نظریه خودتعیین‌گری نیاز به شایستگی را این طور بیان می کند: افراد در زمینه و یا زمینه‌هایی در خود احساس شایستگی کرده و به این برداشت می رسند که قادرند فعالیت و یا فعالیت‌هایی را با عملکرد مطلوب انجام دهند. به عبارت دیگر آگاهی از این که دارای توانایی‌های ارزشمندی هستید و از آن استفاده می‌کنید.

 ارتباط

نیاز به رابطه انسانی به این معناست که یک انسان نیازمند است که دارای تعلقات انسانی بوده، دیگران را دوست داشته باشد و مورد علاقه دیگران هم قرار گیرد. به عبارت دیگر احساس تعلق و مهم بودن برای دیگران، تعلق داشتن به یک گروه و یا اجتماع و مورد احترام دیگران قرار گرفتن.

نظریه خودتعیین‌گری شخصیت، انگیزه انسانی و عملکرد بهینه را به هم مرتبط می کند. این نشان می‌دهد که دو نوع انگیزه اصلی وجود دارد: درونی و بیرونی و هر دوی آن‌ها به شدت بر شخصیت ما و نحوه رفتار ما تأثیر می‌گذارند.

نظریه خودتعیینی فرض می‌کند که فعالیت‌های افراد همیشه در جهت رشد است. تسلط بر چالش ها و جذب تجربیات جدید برای ایجاد حس خود بودن ضروری است. در این رابطه، نظریه دسی و رایان پیشنهاد می‌کند که اقدامات افراد همیشه با انگیزه نیاز آنها به رشد و کسب رضایت است.

گرچه افراد به دلیل وعده پاداش های بیرونی، مانند پول، جوایز، یا شناخت اجتماعی (انگیزه بیرونی) عمل می کنند. با این حال، نظریه خودتعیین‌گری عمدتاً بر منابع درونی انگیزه، مانند نیاز به کسب دانش یا استقلال (انگیزه درونی) متمرکز است.

انگیزه و خودتعیین‌گری

دسی و رایان می‌گویند انگیزه بیرونی از محرک‌های بیرونی می‌آید. مثلاً سیستم‌های رتبه‌بندی، ارزیابی کارمندان، جوایز و تعریف و تمجید دیگران.

اما انگیزه درونی از درون ما سرچشمه می‌گیرد. این انگیزه به ارزش‌های اصلی، علایق و احساسات اخلاقی ما مربوط است.

شاید فکر کنید انگیزه درونی و بیرونی با هم فرق دارند. اما وقتی انگیزه درونی با انگیزه‌های بیرونی هماهنگ شود، مثلاً کاری را که دوست دارید انجام دهید و در عین حال مورد تشویق دیگران هم قرار بگیرید، اتفاق خوبی می‌افتد. برای درک بهتر انگیزه‌ها، باید تفاوت‌های مهم آن‌ها را بشناسیم.

خودتعیین گری و آزادی انتخاب در برابر انگیزه کنترل شده

تئوری خودتعیین‌گری بین دو نوع انگیزه فرق می‌گذارد: انگیزه خودمختار و انگیزه کنترل‌شده.

انگیزه خودمختار:

از درون ما می‌آید. حتی اگر از عوامل بیرونی هم ناشی شود، زمانی است که فرد ارزش آن کار را می‌فهمد و حس می‌کند با اهدافش هماهنگ است.

انگیزه کنترل‌شده:

شامل قوانین بیرونی و درونی است.

 قوانین بیرونی: یعنی رفتار ما با پاداش و تنبیه کنترل می‌شود.

 قوانین درونی: یعنی از ترس خجالت، برای جلب توجه یا محافظت از خودمان انگیزه می‌گیریم.

در تئوری خودتعیین‌گری، وقتی انگیزه ما خودمختار باشد، احساس می‌کنیم کنترل زندگی‌مان دست خودمان است. اما وقتی انگیزه ما کنترل‌شده باشد، حس می‌کنیم مجبوریم به یک شکل خاص رفتار کنیم و آزادی عمل نداریم.

کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا