به گفته عصب شناسان خیلی برای مغز مهم نیست که شما شاد باشید یا نباشید، آنچه برای مغز اهمیت دارد این است که شما زنده باشید. از طرفی به گفته روان شناسان شادی ارتباط مستقیمی با احساس رضایت از خود، عزت نفس و اعتماد به نفس دارد. در این صورت، اگر بتوانیم مغزمان را برای شاد بودن آموزش دهیم، شاید واقعاً زندگی مان متحول شود!
سواد زندگی؛ توسعه توانمندیهای فردی؛ مریم طرزی– شاد بودن در این روزگار هنر است؛ شاید ما در وضعیتی از نظر اجتماعی یا روحی روانی قرار داشته باشیم که بهانه های زیادی برای شاد بودن نداشته باشیم. بدیهی است که احساسات آدمی در جریان روز بالا و پایین می شوند، و کمتر کسی را می توان یافت که همیشه شاد باشد، اما ارتباطی که بین عزت نفس بالا و تفکر انعطاف پذیر تر با رضایت از خود ، خرسندی و شادی وجود دارد، می طلبد که به بهانه های هر چند کوچک برای شادی متوسل شویم.
اما اگر بشود مغز را برای شاد بودن تربیت کرد و آموزش داد،چه ؟! شاید در چنین وضعیتی، زمانی که مغز ما به طور خودکار آموخته است که ایجاد شادی کند خیلی قرار نباشد برای شاد بودن دنبال بهانه های کوچک و بزرگ باشیم.
آیا می توانیم مغز را برای شاد بودن تربیت کنیم؟
ما در دورهای زندگی میکنیم که به نظر میرسد «صنعت شادی» بر آن است از طریق نشریات متعدد متقاعدمان کند که درمان های معجزه آسایی برای شادی وجود دارد، رفاه مطلوب همیشه در دسترس است، کافی است نگاه تان را به اطراف تان تغییر دهید، و برای رسیدن به چنین تغییری تنها کاری که باید انجام دهید به کار گیری چند استراتژی ساده است.
– اما آیا به همین سادگی است؟ آیا فرمول بسیار ساده ای برای شادی و خوش بینی وجود دارد؟
– پاسخ منفی است.
وقتی صحبت از تغییر به سمت خوشی و سرخوشی روانی و هر آنچه مربوط به روان ما می شود، باید بدانیم که هیچ تغییری ساده و سریع اتفاق نمی افتد.
اول از همه این مهم است که بدانیم مغز خیلی اهمیتی نمی دهد که شما شاد هستید یا نیستید؛ آنچه در وهله اول برای مغز مهم است زنده بودن یا نبودن شماست. به همین دلیل است که مغز انسان همیشه به ترسها و مکانیسمهایی که باعث میشود در منطقه امن و راحت خود بمانید، بیشترین اهمیت را می دهد.
با این حال، خبر خوش اینکه به رغم مقاومتی که این اندام در برابر تغییر دارد، هنوز امکان تغییر وجود دارد. انسان ها گونه ای هستند که در طول تاریخ به طور قابل توجهی تکامل یافته اند و پیشرفت های بزرگی داشته اند، پیشرفت هایی که کمک مان کرد، بهتر با محیط های پیچیده سازگار شویم.
علاوه بر این، از منظر عمل بالینی، ما به خوبی می دانیم که تغییر به سمت تعادل و بهبودی امکان پذیر است، اما تعهد معتبر و فعال را از طرف فرد مورد نیازمی طلبد.
آموزش دادن مغز برای شاد بودن
آموزش و تربیت مغز برای شاد بودن لزوماً به معنای اتخاذ یک رژیم غذایی بهتر نیست. نه حتی به معنای تحرک بیشتر، ورزش کردن یا سفر هر دو یا سه ماه یکبار.
البته این موارد مهم و تاثیرگذارند و می توانند در سلامت جسم و روح ما نقش ایفا کنند. اینکه گهگاهی حس کنیم داریم لذت می بریم، رضایت و خرسندی ای که شاید ساعت ها و گاهی حتی روزها طول بکشد، لازم است اما کافی نیست.
این استراتژی ها به ویژه برای مدیریت استرس در دراز مدت کافی نیستند. دنیایی که در آن می زی ایم فشار روانی زیادی به ما وارد می کند، کافی است در جامعه، محل تحصیل یا محل کار یا در خانواده کمی اوضاع به هم بریزد، تا دوباره سخت دل شوره بگیریم، و دوباره همان ترس ها و اضطراب ها، استیصال و اضطراب.
روان شناس میهای چیک سنت میهایی اذعان می کند برای شاد بودن نیازی به کپی برداری از سبک زندگی کسانی که به ظاهر شاد هستند، وجود ندارد. شاد بودن یک فرایند فردی است که به خود شخص، خلاقیت و توانایی ها یش بستگی دارد.
با این حال، حقایقی بسیار اساسی وجود دارد که می توانند نقطه شروعی برای تأمل و برداشتن گامی رو به جلو در این زمینه باشد.
آموزش مغز برای شاد بودن: چند ایده برای کمک به ما در فکر کردن
آموزش ترویج انعطاف پذیری و واقع بینانه بودن افکار
علم اعصاب مدتهاست ثابت کرده اشت که افکار محصول ساده فعالیت مغز هستند؛ نتیجه یک سری اتصالات الکتریکی . همچنین مدتهاست می دانیم که همین افکار روی کارکرد مغز تأثیر می گذارد به این معنی که افکار می توانند با ایجاد اتصالات و ارتباطات جدید حتی مغز را شکل دهند.
– افکار منفی تکراری و وسواسی، هماهنگی مغز را کند می کنند. آنها مغز را خسته می کنند و حتی فعالیت ناحیه پیش پیشانی مغز را کاهش می دهند. این امر یافتن راه حل برای حل مشکلات را بسیار پیچیده می کند.
– یکی از کلیدهای آموزش مغز برای شاد بودن مستلزم این است که کنترل بیشتری بر این فرآیندهای ذهنی داشته باشیم. از این منظر، توجه به افکارمان نیز مرتبط با سلامتی است که از اهمیت بالایی برخوردار است.
– هر چیزی که فکر می کنیم و می گوییم مهم است. بنابراین، الگوهای افکار منفی باید شناسایی و متوقف شوند.
– اما این بدان معنا نیست که به طور غیرواقع بینانه ای همواره حتی جایی که محلی ندارد، و بیشتر نوعی اعتماد به نفس کاذب است، مثبت فکر کنیم.
مسئله صرفاً ایجاد رویکردی متفکرانه تر و کمتر سختگیرانه نسبت به واقعیت ما است. به عنوان مثال وقتی بتوانیم در مواجه با موقعیتی پیچیده ده گزینه برای حل یک مشکل پیدا کنیم ، و قدرت انتخاب بهترین را داشته باشیم؛ یعنی به نحوی دیدمان را گسترش دهیم، و منفعل نباشیم. و باور داشته باشیم که حتما راه حلی وجود دارد و برای پیدا کردنش بکوشیم.
آموزش مغز برای شاد بودن: هدفی داشته باشیم که به زندگی مان معنایی بدهد
زندگی بدون هدف چیست؟ در سطح مغزی، نداشتن هدف به کمبود دوپامین و سروتونین تبدیل میشود، اگر رویایی نداشته باشیم که دنبال کنیم، یا هدفی که به آن دست یازیم انگار ارزشی برای بودن خودمان قائل نیستیم.
بی هدفی و بی رویایی ما را به ورطه عظیم بی معنایی می کشاند که آسیب هایی روانی مانند اضطراب، افسردگی و داشتن خلق و خویی بد از پیامدهای جدی آن است.
ویکتور فرانکل روان شناس می گوید: هیچ چیز به اندازه انجام یک وظیفه، کوشیدن برای رسیدن به هدفی و تحقق خواسته ای به ما انعطاف پذیری نمی دهد؛ آنچه در این میام مهم است حرکتی است که رو به جلو انجام می دهیم.
بنابراین، اگر میخواهیم مغزمان را برای شاد بودن تربیت کنیم، نه تنها باید هدفی کلی را در زندگیمان روشن کنیم، که هر روز هدفی داشته باشیم، هر چقدر هم که ساده باشد، حتی اینکه امروز فقط می خواهم استراحت کنم و از ساعاتم فقط با تجدید قوا و استراحت لذت ببرم، یا ملاقات با کسی، خواندن کتاب، قدم زدن و ..
خوشبختی و شادی، داشتن حس رضایت و خرسندی از خود است: قدرت عزت نفس
هیچ کس نمی تواند هر روز خوشحال باشد. حفظ یک حالت روحی، عاطفی و رفتاری ثابت شاید یرای همیشه غیرممکن باشد. اما چیزی بسیار مهمتر از شاد بودن وجود دارد و آن حس و احساس خوب داشتن نسبت به خودتان است.
همین خرسندی از خود است که منجر به اعتماد به نفس بالا می شود؛ اعتماد به نفس پایین همچنان برای بسیاری از مردم مشکل ساز است.
بنابراین داشتن اعتماد به نفس به دنبال حس رضایت از خود سنگ محک و نقطه عطفی است که باید هر روز مراقبش باشیم. همین جاست که گام های مهمی را در جهت پرورش مغزمان در جهت شاد بودن بر می داریم.
جان راولز یکی از شناختهشدهترین فیلسوفان قرن بیستم، میگفت هر جامعهای که آرزوی خوشبختی دارد، باید شهروندانی با عزت نفس خوب داشته باشد.
این فیلسوف معتقد بود عزت نفس آن اعتماد به نفسی است که ما را به اهدافمان می رساند و باعث می شود فکر کنیم شایسته پیشرفت و رفاه هستیم. به گفته جان رالز، نقطه مقابل عزت نفس، ناتوانی است.
به طور خلاصه، به این سوال که آیا می توان مغز را برای شاد بودن تربیت کرد، پاسخ مثبت است. با این حال، کار آسانی نیست. این یک کار روزانه است، یک کار سخت و پیچیده که به شجاعت و سرمایه گذاری روزانه نیاز دارد. بنابراین، بیایید از امروز شروع کنیم.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@